کارروالغتنامه دهخداکارروا. [ کارْ، رَ ] (ص مرکب ) نافع و سودمند وبکار و شایسته و سزاوار برای کار. (ناظم الاطباء).
کارروائیلغتنامه دهخداکارروائی . [ کارْ، رَ ] (حامص مرکب ) سودمندی . کارسازی و تدبیر کار و مباشرت کار و دلالت برای کار. (ناظم الاطباء).
کارگروهcommittee, comité (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانهیئت رسیدگی به موضوعی خاص که اعضای آن موظفاند پس از بررسی موضوع، نتیجه را برای تصمیمگیری به مرجع بالاتر گزارش دهند