کارکردلغتنامه دهخداکارکرد. [ ک َ / ک ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کار کردن و عمل . (آنندراج ). عمل و کار و کردار و فعل . (ناظم الاطباء). رفتار. || زحمت . مزاحمت . || زد و خورد. || خدمت : ایا بلایه اگر کارکرد پنهان بودکنون توان
پیکارکردلغتنامه دهخداپیکارکرد. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) پیکار کردن . جدال . مجادلة : چنین برز و بالا و این کارکردنه خوب است با دیو پیکارکرد. فردوسی . || (اِ مرکب ) (در اصطلاح موسیق
کارکرد توقفگاهparking turnoverواژههای مصوب فرهنگستاننسبت تعداد وسایل نقلیۀ متوقفشده در مدت و محدودۀ معین به تعداد کل محلهای توقف در آن محدوده
کارکرد جنسیsexual functionواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از جنبههای روانی جنسینگی ازجمله برانگیختگی جنسی و میل جنسی و خیالپردازیهای جنسی
کارکردهلغتنامه دهخداکارکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کارآزموده . جهاندیده . کارآزمون . مجرب : ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کارکرده ردان . فردوسی .چنین گفت بهرام کای مهتران جهاندیده و
کارکردهفرهنگ فارسی عمید۱. مستعمل؛ کهنه؛ فرسوده.۲. [قدیمی] کارآزموده؛ کاردیده؛ مجرب: ◻︎ جهاندیده و کارکرده دو مرد/ برفتند و جستند جای نبرد (فردوسی۴: ۱۲۰۴).
ناهمزمانی موربoblique décalageواژههای مصوب فرهنگستانکارکرد مقدماتی یک تحول که حاکی از تحول این کارکرد در آینده است
کارکردهلغتنامه دهخداکارکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کارآزموده . جهاندیده . کارآزمون . مجرب : ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کارکرده ردان . فردوسی .چنین گفت بهرام کای مهتران جهاندیده و
کارکردهفرهنگ فارسی عمید۱. مستعمل؛ کهنه؛ فرسوده.۲. [قدیمی] کارآزموده؛ کاردیده؛ مجرب: ◻︎ جهاندیده و کارکرده دو مرد/ برفتند و جستند جای نبرد (فردوسی۴: ۱۲۰۴).
پیکارکردلغتنامه دهخداپیکارکرد. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) پیکار کردن . جدال . مجادلة : چنین برز و بالا و این کارکردنه خوب است با دیو پیکارکرد. فردوسی . || (اِ مرکب ) (در اصطلاح موسیق
دُژکارکردdysfunctionواژههای مصوب فرهنگستاننابسامانی و کاستی و نابهنجاری در کارکرد یک اندام متـ . دُشکاری
محیط کارکردservice environmentواژههای مصوب فرهنگستانتمام شرایط بیرونی، اعم از طبیعی یا ایجادشده، که تجهیزات در طول عمر مفید عملیاتیشان در معرض آن قرار دارند