کازیهفرهنگ فارسی معین(زِ یِ) [ فر. ] (اِ.) جعبة روباز که برای قرار دادن پرونده یا نامه ها جهت اقدام روی میز قرا ر می دهند.
کوزه کوزه کردنلغتنامه دهخداکوزه کوزه کردن . [ زَ زَ / زِ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب )قاچ کردن . پهلو کردن خربزه و غیره را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تشرید. (زمخشری ، یادداشت ایضاً).
کوزهلغتنامه دهخداکوزه . [ زَ / زِ ] (ص ) کوز. کوژ. پشت خمیده . دوتا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوزه پشت شود.
قوجهلغتنامه دهخداقوجه .[ ق ُ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه ، سکنه ٔ آن 616 تن . آب آن از چشمه سارها. ومحصول آن غلات ، بادام ، حبوب و کرچک . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است .راه مالرو دارد. (از فر
قوجیهلغتنامه دهخداقوجیه . [ ] (معرب ، اِ) بمعنی قاسه است و قاسه به سریانی حلیون است . (از فهرست مخزن الادویه ).
قوزعلغتنامه دهخداقوزع . [ ق َ زَ ] (ع ص ، اِ) گردن بند لازم که پیوسته باشد . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قلدتم قَلائِدَ قوازع ؛ ای طوقتم اطواقاً لاتفارقکم ابداً. (منتهی الارب ). || خزی و عار. (اقرب الموارد از تاج العروس ).
ظرففرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ف، مخزن، جعبه▼، صندوق، کانتینر، محفظه، حفره سینی، طبق، کازیۀ اوراق سفال، کریستال [نامگذاریظروف طبق جنس یا مواد سازندۀ آن] پیشوندها و پسوندهای مربوط بهظروف: -دار، -دان، جا-، -گیر، شمعدان، قلمدان، جاشمعی، جامدادی قاب، چارچوب، قالب، بدنه، شکل، هیئت سفینه، کشتی، ناو دامان، آغوش مادر شاس