کاشالوتلغتنامه دهخداکاشالوت . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) کاشالو. شیرماهی . ماهی عنبر. عنبرماهی . حوت . جانور دریایی که گاهی بقدری بزرگ شود که طول بدنش 30 گز گردد. در زیر پوست او پرده ای ضخیم از چربی وجود دارد. چون از مدفوع خشک شده ٔ او عنبر به دست می آید که بوی خوش
کاشالوتفرهنگ فارسی عمیدپستاندار عظیمالجثۀ دریازی و گوشتخوار که مادهای خوشبو به نام عنبر در دستگاه گوارش او تولید میشود؛ ماهیعنبر؛ عنبرماهی.
کسالتلغتنامه دهخداکسالت . [ ک َ ل َ ] (ع اِمص ) کاهل شدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کاهلی . (دهار). گرانی در حرکت و سستی و آهستگی و سنگینی . || درماندگی و خستگی . || بیماری و رنجوری . آزردگی . دلتنگی . دلگیری . || گرفتگی و دل شکستگی . || آشفتگی . پریشانی . (ناظم الاطباء).
شیرماهیفرهنگ فارسی عمید۱. ماهی بزرگ؛ نوعی ماهی بزرگ؛ ماهی عنبر؛ کاشالوت.۲. نوعی صدف که از آن تکمه درست میکنند.
گاو عنبرلغتنامه دهخداگاو عنبر. [ وِ عَم ْ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پستاندار عظیم الجثه ٔ دریائی شبیه به وال که در دریا میماند. گویند عنبر فضله ٔ او است . (از آنندراج ) (از غیاث ). کاشالوت ، ماهی عنبر، باله ٔ لطمیه ، گاو بحری .قال الزمخشری سمعت ُ ناساً من اهل مکة یقول هو (ای العنبر) صفع ثور
باللغتنامه دهخدابال . (اِ) نوعی از ماهی فلوس دار بسیار بزرگ باشد و آن در دریای زنگ بهم میرسد و فساد بسیار میکند و گوشت آن خوشمزه بود. (برهان قاطع). بال و وال از لاتینی بالنا بمعنی «در آب رونده » و در یونانی فالائینا ، در فنیقی بعلیم بمعنی آقای دریا، در تازی بال و باله و در فرانسه بالن و در آ