کاشانهلغتنامه دهخداکاشانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) طرز. (اقرب الموارد). روق . (منتهی الارب ). رواق . بیت کالفسطاط. (اقرب الموارد). کاشان . خانه ٔ زمستانی . خانه . || دارالشفاء. || خانه ٔ کوچک . خانه ٔ محقر : آن کن که بدین وقت همی کردی هر
کاشانهدیکشنری فارسی به انگلیسیabode, apartment, cabana, chalet, cottage, habitation, lodge, nest, shack, shanty
کاسانهلغتنامه دهخداکاسانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مرغی است سبزرنگ در خوزستان بسیار بود. (لغت نامه ٔ اسدی ). کاسکینه . کاسکه . مرغکی باشد سبزرنگ بسرخی مایل و در ولایت خوزستان بسیار است . (برهان ). مرغی است سبزرنگ بسیارخوار پرشهوت و در میان مرغان بصفت خوک است در چار
کاسانهفرهنگ فارسی عمیدپرندهای حرامگوشت کوچکتر از کبوتر، با پرهای سبزرنگ؛ سبزک؛ سبزقبا؛ سبزگرا؛ کلاغ سبز؛ کاسکینه: ◻︎ چند پویی به گرد عالم چند / چند کوبی طریق پویایی ـ زآنکه از بهر قوت و شهوت نَفْس / همچو کاسانه مینیاسایی (عمعق: ۲۰۱).
کاشانه باخدماتservice flatواژههای مصوب فرهنگستانکاشانهای مبله (furnished) و مجهز همراه با خدمات آشپزی و نظافت یا بدون آنها
کاشانه باخدماتservice flatواژههای مصوب فرهنگستانکاشانهای مبله (furnished) و مجهز همراه با خدمات آشپزی و نظافت یا بدون آنها
هزینۀ سرانۀ خدماتcharge 4 (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمبلغی که ماهانه برای نگهداری و خدمات کاشانه از ساکنان آن دریافت شود
کاشانه باخدماتservice flatواژههای مصوب فرهنگستانکاشانهای مبله (furnished) و مجهز همراه با خدمات آشپزی و نظافت یا بدون آنها