کافرلغتنامه دهخداکافر. [ ] (اِخ ) نام قوم بزرگی است در سواحل شرقی آفریقای جنوبی . (از قاموس الاعلام ترکی ).
کافرلغتنامه دهخداکافر. [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ضد مؤمن . بی دین . بی کتاب . ناگرونده . ناگرویده . ناخستو. (مهذب الاسماء) (مجمل اللغة) (دستورالاخوان )(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : درآورد لشکر به ایران زمین شه کافران دل پراگنده کین . <p class="author
باده ٔ شبگیرلغتنامه دهخداباده ٔ شبگیر. [ دَ / دِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی صبوحی . حافظ گوید : عاشقی را که چنین باده ٔ شبگیر دهندکافر عشق بود گر نبود باده پرست .(از آنندراج ).
باده پرستلغتنامه دهخداباده پرست . [ دَ / دِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) بسیار میخواره . (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج ). بسیار میخوار را گویند. می پرست . بنده ٔ می : بپیری بمستی میازید دست نه نیکو بود پیر باده پرست . <p
خجندیلغتنامه دهخداخجندی . [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) کمال الدین مسعود از عرفا و شعرای مشهور است که در خجند متولد شد و بسال 793 هَ . ق . درگذشت . وی در اوائل عهد شباب از خجند مهاجرت کرد و در تبریز اقامت گزید ظهورش در زمان سلطان حسین جلایری بود و او کمال را در دربار خود
کافرلغتنامه دهخداکافر. [ ] (اِخ ) نام قوم بزرگی است در سواحل شرقی آفریقای جنوبی . (از قاموس الاعلام ترکی ).
کافرلغتنامه دهخداکافر. [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ضد مؤمن . بی دین . بی کتاب . ناگرونده . ناگرویده . ناخستو. (مهذب الاسماء) (مجمل اللغة) (دستورالاخوان )(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : درآورد لشکر به ایران زمین شه کافران دل پراگنده کین . <p class="author
کافرلغتنامه دهخداکافر. [ ] (اِخ ) نام قوم بزرگی است در سواحل شرقی آفریقای جنوبی . (از قاموس الاعلام ترکی ).
کافرلغتنامه دهخداکافر. [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ضد مؤمن . بی دین . بی کتاب . ناگرونده . ناگرویده . ناخستو. (مهذب الاسماء) (مجمل اللغة) (دستورالاخوان )(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : درآورد لشکر به ایران زمین شه کافران دل پراگنده کین . <p class="author
نیم کافرلغتنامه دهخدانیم کافر. [ ف ِ ] (ص مرکب ) که به دین ایمان درستی ندارد. که اسلامش تمام و قلبی نیست : با خود گفتم این چنین مرداری نیم کافری [ افشین ] بر من چنین استخفاف می کند. (تاریخ بیهقی ص 172).گفت این سگ ناخویشتن شناس نیم کافر بوا