کالجلغتنامه دهخداکالج . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 3 هزارگزی جنوب المده و 12هزارگزی جنوب گلندرود. کوهستانی و سردسیر، داری 400 تن سکنه است . آب آن از
کالجلغتنامه دهخداکالج . [ ل ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوازده گانه ٔ کجور شهرستان نوشهر است . این دهستان در قسمت باختری شهرستان واقع است . و از یازده آبادی تشکیل شده است . 7 آبادی آن در ساحل دریا واقع و محصول آن برنج و هوای آنجا معتدل است و <span class="
کالجلغتنامه دهخداکالج . [ ل ِ ] (انگلیسی ، اِ) دبیرستان . دبیرستانی که معمولاً بوسیله ٔ دولت تأسیس و زیر نظر او اداره شود.
کیالجلغتنامه دهخداکیالج . [ ک َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ کیلجة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ کیلجة، کیله که پیمانه ای است مر غله و آرد و جز آن را. (آنندراج ). رجوع به کیلجة و کیله شود.
کالزلغتنامه دهخداکالز. [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) یکی از ترکیباتی است که در غشاء سلول وجود دارد و با سلولز و ترکیبات پکتیک همراه است و در نباتات پست بمقدار زیاد و در نباتات گلدار بمقدار کم دیده میشود. غشاء سلولی دانه های گرده و ماده ای که لوله های آبکشی را در پائیز مسدود میسازد جزو آن محسوب میگرد
کالیجلغتنامه دهخداکالیج . (اِخ ) دهی است از دهات کجور. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد ص 54 و 147). و رجوع به کالج شود.
کالیشلغتنامه دهخداکالیش . (اِخ ) شهری است در لهستان واقع در ناحیه ٔ وارتا که 68300 تن سکنه دارد. اقسام کلاه و جوراب و حلویات آن معروف است . پیمان آلیانس بین پادشاه پروس و تزار بر ضدناپلئون اول در سال 1813 م . در آنجا منعقد گرد
قالشلغتنامه دهخداقالش . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) یار. (ناظم الاطباء). دوست . رفیق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). همدرس . (ناظم الاطباء).
کالجارلغتنامه دهخداکالجار. (اِ مرکب ) مزرعه ٔ برنج . (از برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). مزرعی که در آن شلتوک کارند. (آنندراج ). کالیجار. رجوع به شالی زار در همین لغت نامه شود.
کالجانلغتنامه دهخداکالجان . (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 20هزارگزی شمال باختری ورزقان و 15هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر.کوهستانی و معتدل است . 161 تن
کالجارلغتنامه دهخداکالجار. (اِ مرکب ) به لغت گیلان بمعنی کارزار است . (برهان ). چه «لام » به «را» تبدیل شود و «جیم » به «زا». (از آنندراج ). جنگ و جدال . (از برهان ) (ناظم الاطباء).کارزار. کالیجار. رجوع به کالیجار به کارزار شود.
کالجتوئیهلغتنامه دهخداکالجتوئیه . [ ج ِ ئی ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 65هزارگزی جنوب ساردوئیه و 18هزارگزی باختر راه مالرو ساردوئیه به جیرفت و 4
کالجارلغتنامه دهخداکالجار. (اِ مرکب ) مزرعه ٔ برنج . (از برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). مزرعی که در آن شلتوک کارند. (آنندراج ). کالیجار. رجوع به شالی زار در همین لغت نامه شود.
کالجانلغتنامه دهخداکالجان . (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 20هزارگزی شمال باختری ورزقان و 15هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر.کوهستانی و معتدل است . 161 تن
کالجارلغتنامه دهخداکالجار. (اِ مرکب ) به لغت گیلان بمعنی کارزار است . (برهان ). چه «لام » به «را» تبدیل شود و «جیم » به «زا». (از آنندراج ). جنگ و جدال . (از برهان ) (ناظم الاطباء).کارزار. کالیجار. رجوع به کالیجار به کارزار شود.
کالجتوئیهلغتنامه دهخداکالجتوئیه . [ ج ِ ئی ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 65هزارگزی جنوب ساردوئیه و 18هزارگزی باختر راه مالرو ساردوئیه به جیرفت و 4