ترجمه مقاله

کام

kām

۱. خواستۀ دل؛ آرزو.
۲. [قدیمی] خواست؛ مقصود؛ اراده: ◻︎ بدو گفت خسرو که نام تو چیست / کجا رفت خواهی و کام تو چیست (فردوسی۲: ۵/۲۶۴۰).
۳. [قدیمی] لذت؛ خوشی؛ تنعم.
۴. [قدیمی] قدرت؛ توانایی: ◻︎ وزاوی است پیروزی و هم شکست / به‌نیک و به‌بد زو بُوَد کام و دست (فردوسی۲: ۲/۸۵۱).
۵. [قدیمی، مجاز] معشوق؛ محبوب.
۶. [قدیمی] هوای نفسانی.
۷. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] هم‌آغوشی.
⟨ کام جستن: (مصدر متعدی) در طلب آرزو برآمدن؛ در تحصیل کام و مراد کوشیدن.
⟨ کام راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] به عیش و عشرت زندگی کردن؛ خوش‌گذراندن.
⟨ کام گرفتن: (مصدر لازم) [مجاز] به وصال کسی رسیدن و با او هم‌آغوشی کردن.
⟨ کام کشیدن: (مصدر لازم) به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن؛ کامیاب شدن.
⟨ کام و کر: [قدیمی] =⟨ کام و گر: ◻︎ کار بی‌علم کام‌وکر ندهد / تخم بی‌مغز بس ثمر ندهد (سنائی۱: ۳۲۱ حاشیه).
⟨ کام و گر: [قدیمی] مراد؛ مقصود؛ آرزو: ◻︎ دهر کو خوان زندگانی ساخت / خورد هر چاشنی که کام و گر است (خاقانی: ۶۷).

۱. آرزو، خواست، خواهش، مراد
۲. دهان، سقفدهان، سق
۳. سنجد،
۴. کلون، زرفین

ترجمه مقاله