کاپلغتنامه دهخداکاپ . (اِخ ) مستعمره ٔ انگلیسی در افریقای جنوبی که شامل منتهی الیه آن میگردد و جبال در اکِنبِرگ و نیوولد آن را فراگرفته است . حاکم نشین آن کاپ و شهر عمده ٔ آن پورت الیزابت و کیمبرلی است . ناحیتی است فلاحتی و به تربیت اغنام و احشام میپردازد و دارای معادن الماس و طلا است . مساح
کاپلغتنامه دهخداکاپ . (اِخ ) کِیپ تاون . حاکم نشین ایالت کاپ (اتحادیه ٔ افریقای جنوبی ). بندری است فعال در منتهی الیه جنوبی قاره ٔ افریقا در ساحل خلیج تابل و در 50 هزارگزی دماغه ٔ بون اسپرانس (امیدنیک ) جمعیت آن 344000 هزار
کاپفرهنگ فارسی معین[ انگ . ] (اِ.) 1 - فنجان . 2 - جامی که در مسابقات به عنوان جایزه تعیین می شود. 3 - یک دوره مسابقه که در پایان به فرد یا تیم قهرمان جام اهدا شود. ؛ سوپر ~ جام برتر (فره ).
چپقی شمعspark plug cap, spark plug connector, plug lead connector, plug capواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای که سیم شمع را به شمع اتصال میدهد
قاه قاهلغتنامه دهخداقاه قاه . (اِ صوت ) خندیدن به آواز بلند را گویند. (برهان ). قهقهه . (حاشیه ٔ برهان دکتر معین ) : زده خنده بر روی خواهندگان دهان زر از جودتو قاه قاه .کمال الدین اسماعیل .
کاپوسینلغتنامه دهخداکاپوسین . (فرانسوی ، اِ) نام فرانسوی قسمی گل تزیینی از نوع غرانیون (شمعدانی ) و آن نزدیک به نوع لادن است . رجوع به لادن شود.
کاپررالغتنامه دهخداکاپررا.[ رِ ] (اِخ ) جزیره ای کوچک واقع در ساحل شمال شرقی «ساردنی ». این جزیره بسبب اقامت «گاریبالدی » در آن معروف و نامدار شده است .
کاپورتالالغتنامه دهخداکاپورتالا. (اِخ ) سابقاً امیرنشین هند انگلیس جزو پنجاب . جمعیت 268000 تن . کرسی آن نیز «کاپورتالا» نام دارد که جمعیت آن 16000 تن اس-ت .
کاپالغتنامه دهخداکاپا. (اِ) نام حرف دهم است از حروف یونانی و نماینده ٔ ستاره های قدر دهم (در هیئت و نجوم ) و صورت آن این است : X .
کاپادسلغتنامه دهخداکاپادس . [ دُ ] (اِخ ) کاپادوس . قبادوقیا. قبادوقیه . کاپادوکیه . از ساتراپهای (خشثرپاون ) ده گانه ٔ آسیای صغیر که از شمال به بحر اسود و از مغرب به پالافلاگنی و از مشرق به ارمنستان محدود و شامل ناحیه ٔ واقعه بین هالیس و فرات بوده ، مسقطالرأس استرابن جغرافیادان معروف این ایال
کاپوسینلغتنامه دهخداکاپوسین . (فرانسوی ، اِ) نام فرانسوی قسمی گل تزیینی از نوع غرانیون (شمعدانی ) و آن نزدیک به نوع لادن است . رجوع به لادن شود.
کاپ برتنلغتنامه دهخداکاپ برتن . [ رِ ت ُ ] (اِخ ) کمون «لاند»، بخش «داکس ». سکنه 2954 تن . محل استحمام است .
کاپ برتنلغتنامه دهخداکاپ برتن . [ رِ ت ُ ] (اِخ ) جزیره ای از کانادا. نزدیک بغاز «سن لوران ». شهر عمده ٔ آن سیدنی است استخراج زغال سنگ و آهن و تصفیه ٔ فلزات و صید ماهی ، شغل مهم اهالی آن است .
کاپ کاست کاسللغتنامه دهخداکاپ کاست کاسل . (اِخ ) کاپ کوست . شهری از افریقای انگلیس (ساحل طلائی ). واقع در کرانه ٔ خلیج «گینه »، جمعیت آن 17000 تن است .
کاپررالغتنامه دهخداکاپررا.[ رِ ] (اِخ ) جزیره ای کوچک واقع در ساحل شمال شرقی «ساردنی ». این جزیره بسبب اقامت «گاریبالدی » در آن معروف و نامدار شده است .
نکاپلغتنامه دهخدانکاپ . [ ن ِ ] (اِ) نکاب . بهله . دستکش قوشچیان . (ناظم الاطباء). نکاف . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نکاب شود.
پان تی کاپلغتنامه دهخداپان تی کاپ . [ پ ِ ] (اِخ ) رودی به سرزمین سکاها و شاید رود کن کای کنونی باشد که به رود سامارا ریزد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 583 و ص 615 شود. || نام مستعمره ٔ یونانی از نا
پیکاپفرهنگ فارسی عمید۱. آلتی در گرامافون که ارتعاشات سوزن و صفحه را به صوت تبدیل میکند.۲. نوعی وانت کوچک.