کاپیتانفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) 1 - سروان ، فرمانده . 2 - خلبان . 3 - ناخدا. 4 - رهبر یک تیم ورزشی ، سر ی ا ر (فره ).
کاتانلغتنامه دهخداکاتان . (اِخ ) شهر و بندر صقلیه (سیسیل ) در ساحل شرقی که اغلب اوقات از آتشفشان «اتنا» خراب و ویران میگردد. سکنه 245700 تن است . محصول آنجا پوست حیوانات . انواع میوه و شراب و روغن نباتی است .
کاتاینلغتنامه دهخداکاتاین . [ ی َ ] (اِخ ) در سانسکریت کاتینه یکی از فرزندان براهم که در تألیف کتاب سمرت شرکت کرده اند. (تحقیق ماللهند بیرونی ص 63).
کاتیانلغتنامه دهخداکاتیان . (اِخ ) نام ولایتی قدیم در هند. اسکندر... بولایت کاتیان درآمد در اینجا عادتی است که زنان را با شوهران متوفای آنها میسوزانند و این عادت در میان بربرها از وقتی برقرار شده که زنی شوهر خود را زهر داده . (ایران باستان چ 1 ج <span class="hl