کاگللغتنامه دهخداکاگل . [ گ َ ] (اِ) کلک و قلم تحریر. || نی میان تهی که در میان آب روید. (ناظم الاطباء). ظاهراً تحریفی است از کاکوگل .
قیل و قاللغتنامه دهخداقیل وقال . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قال و قیل . گفت و شنید. مباحثه . (انجمن آرای ناصری ) : از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم . حافظ.|| سر و صدا. جنجال . (فرهنگ فارسی معین ) <span
کاگلیوسترولغتنامه دهخداکاگلیوسترو. [ ی ُ رُ ] (اِخ ) ژزف بالسامو طبیب ایتالیائی . وی در شعبده بازی معروف بوده است . در پالرم به سال 1743 متولد و در 1795 درگذشت .
قلاملغتنامه دهخداقلام . [ ق ُل ْ لا ] (ع اِ) نوعی از شوره ٔ گیاه که قاقلی نامندش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابوالعلاء گوید : لولا غضا نجد و قُلاّمُه ُلم یُثْن َ بالطیب علی رنده . (از اقرب الموارد).قاقلی است . (فهرست مخزن الاد
حاذقلغتنامه دهخداحاذق . [ ذِ ] (اِخ ) یکی از اطبا و شعرای پارسی گوی هند است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن گوید: حکیم محمد اسحاق بن علی حسین از اجله ٔ سادات قصبه ٔموهان مضاف بدارالاماره ٔ لکنهو است . خوش فکر و بلندخیال و نکته جو و بکلیات و جزئیات علم و عمل طب ماهر و حاذق و بر انواع نظم علی الخصوص در
کاگلیوسترولغتنامه دهخداکاگلیوسترو. [ ی ُ رُ ] (اِخ ) ژزف بالسامو طبیب ایتالیائی . وی در شعبده بازی معروف بوده است . در پالرم به سال 1743 متولد و در 1795 درگذشت .