کبوتردملغتنامه دهخداکبوتردم . [ ک َ ت َ دَ ] (اِ مرکب ) کنایه از بوسه ٔ با صدا. || کنایه از بوسه ٔ خاطرخواه . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). بوسه ٔ خاطرخواه . (غیاث اللغات ). بوسه ٔ خاطرخواه خوردن باشد. (برهان ). || کنایه از دهان بر دهان مطلوب گذاشتن و زبان مطلوب را مکیدن . (برهان ) <span class
کبوتردملغتنامه دهخداکبوتردم . [ ک َت َ دُ ] (اِ مرکب ) دم کبوتر. || علاقه ٔ دستار و کمربند را گویند که بر یک طرف راست ایستاده باشد. (برهان ). شمله . || (ص مرکب ) (در اصطلاح خطاطان ) قلمی است به طرز خاص تراشیده که مشابه به دم کبوتر باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : گر
کلکلغتنامه دهخداکلک . [ ک ِ ] (اِ) هر نی میان خالی را گویندعموماً. (برهان ). نی است عموماً. (آنندراج ). هر نی میان کاواک . (ناظم الاطباء). نی . (فرهنگ فارسی معین ).قصب . نی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سوگند خورم به هرچه هستم ملکاکز عشق تو بگداخته ام چون کل