کتابتلغتنامه دهخداکتابت .[ ک ِ ب َ ] (ع مص ) کتابة. نبشتن . خطاطی : که دال نیز چو ذال است در کتابت لیک به ششصد و نود و شش کمست دال از ذال . انوری . || (اِمص ) عمل کاتب . کاتبی . دبیری . در عرف ادبا انشاء نثر است همچنانکه نثر شرح نظم
کتابت کردنلغتنامه دهخداکتابت کردن . [ ک ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب )نبشتن . کتاب نوشتن با قلم . (ناظم الاطباء). نوشتن . نگاشتن . تحریر کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : ز دست گریه کتابت نمی توانم کردکه می نویسم و در حال می شود مغسول . سعدی .تا ن
کتبتلغتنامه دهخداکتبت . [ ک ِ ب َ ] (ع مص ) مأخوذ از تازی کِتبَة بمعنی نوشتن : باز رو سوی غلام و کتبتش کو سوی شر می نویسد نامه خوش . مولوی .و رجوع به کتبة شود.
قطبیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، تضاد، آنتاگونیسم، ضدیت اضداد، ضدین 704: قطبین شمالو جنوب، ساده و پیچیده، تر و خشک، راست و دروغ، صحت و سقم، پاک و پلید، خالی و پر، امر و نهی، آند و کاتد، [به مقولات متوالی رجوع شود.] پارادوکس، متناقضنما
کتابت کردنلغتنامه دهخداکتابت کردن . [ ک ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب )نبشتن . کتاب نوشتن با قلم . (ناظم الاطباء). نوشتن . نگاشتن . تحریر کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : ز دست گریه کتابت نمی توانم کردکه می نویسم و در حال می شود مغسول . سعدی .تا ن
کتابت کردنلغتنامه دهخداکتابت کردن . [ ک ِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب )نبشتن . کتاب نوشتن با قلم . (ناظم الاطباء). نوشتن . نگاشتن . تحریر کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : ز دست گریه کتابت نمی توانم کردکه می نویسم و در حال می شود مغسول . سعدی .تا ن