لغتنامه دهخدا
کتع. [ ک َ ] (ع مص ) کتع به ، برد آنرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چستی و چالاکی کردن کسی در کار خود و کوشش نمودن .(از ناظم الاطباء). چستی و شتابی کردن در کار. || درترنجیدن و منقبض شدن (در کار)، از اضداد است . || گریختن و سوگند خوردن . (از منتهی الارب