کتللغتنامه دهخداکتل . [ ک َ ت َ ](ع مص ) برچفسیدن و لزج گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلزق و تلزج . || درغلطیدن خر و چسبیدن خاک به وی . (از اقرب الموارد).
کتللغتنامه دهخداکتل . [ ک َ ت َ ] (اِ) در تداول باغبانان ، جوانه ای که از پای درختان میروید نزدیک یا محاذی زمین بی ریشه اما پاجوش آن باشد که از پای درخت برآید از زیر زمین و ریشه نیز دارد. (یادداشت مؤلف ).
کتللغتنامه دهخداکتل . [ ک َ ت َ ] (ع اِمص ) درشتی اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کتللغتنامه دهخداکتل . [ ک ُ ت َ ] (ترکی - مغولی ، اِ) کوتل . اسب جنیبت باشد و آن اسبی است زین کرده که پیش پیش سلاطین و امرا برند. (برهان ). اسب جنیبت که پیش پیش سواری ملوک و امرابرند. (آنندراج ). بالا. پالا. پالاوه . یدک . (یادداشت مؤلف ). رکابی . (لغت محلی شوشتر). جنیبت :<
کتللغتنامه دهخداکتل .[ ک َ ] (ع مص ) بند کردن و بازداشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
سیاهة کتِلCattell inventoryواژههای مصوب فرهنگستانمجموعة خودگزارشگری (self-report)هایی که براساس بررسی ویژگیهای شخصیتی بهکمک تحلیل عوامل تهیه میشود و یکی از معروفترین آنها پرسشنامة شانزدهعاملی شخصیت است
قرارگیری یکسویهlateral coital positionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی قرارگیری چندمرحلهای که مسترز و جانسون بهعنوان یک روش کامشدرمانی پیشنهاد کردند
کتلبهلغتنامه دهخداکتلبه . [ ک َ ت َ ب َ / ب ِ ] (معرب ، اِ) گیاهی است از تیره ٔ یاس شیپوریها، جزء رده ٔ دولپه ایهای پیوسته گلبرگ که در نواحی استوایی کره ٔ زمین می روید و بعضی گونه های درختی و درختچه یی شکل نیز دارد. گلهایش دارای تقسیمات <span class="hl" dir="l
کتلتلغتنامه دهخداکتلت . [ ک ُ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی خوراک که با گوشت کوبیده یا چرخ شده تهیه کنند و آن انواع مختلف دارد. (فرهنگ فارسی معین ). گوشت کوبیده یا چرخ کرده و با لپه ٔ پخته مخلوط شده که به قطعات کرده و در روغن برشته شده باشد.
کتلچیلغتنامه دهخداکتلچی . [ ک ُ ت َ ] (ترکی ، ص مرکب ) در جمع کتلچیان ، عمله ٔ سلطنتی که شغلشان برپا کردن سراپرده و خیمه و چادر است . (از ناظم الاطباء). || متصدی کتل . رجوع به کتل شود.
کتلرلغتنامه دهخداکتلر. [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . جلگه ای و سردسیر. سکنه 244 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، بادام و پنبه . شغل اهالی زراعت و گله داری وقالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span c
کتل پیره زنلغتنامه دهخداکتل پیره زن . [ ک ُ ت َ ل ِ رَ زَ ] (اِخ ) از گردنه های صعب العبور راه میان شیراز به بوشهر. (جغرافیای غرب ایران ص 61 و 62). گریوه ٔ هوشنگ . (نزهةالقلوب ص 187).
کتل دخترلغتنامه دهخداکتل دختر. [ک ُ ت َ ل ِ دُ ت َ ] (اِخ ) گریوه ٔ مالان . (نزهةالقلوب ص 187). از گردنه های صعب العبور راه شیراز به بوشهر. (از جغرافیای غرب ایران ص 61 و 62). حمداﷲ مستوفی دو معبر
کتل رودکلغتنامه دهخداکتل رودک . [ ک ُ ت َ ل ِ دَ ] (اِخ ) یکی از گردنه های واقع در سلسله کوههای جنوب ایران میان شیراز و خلیج فارس . (از جغرافیای غرب ایران ص 32).
کتل نعل شکنلغتنامه دهخداکتل نعل شکن . [ ک ُ ت َ ل ِ ن َ ش ِ ک َ ] (اِخ ) کتلی است در استرآباد. بسال 1166 هَ . ق . شیخ علیخان زند پس از شکست از محمدخان قاجار به آنجا عقب نشست . رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 351 شود.
کتل کوهلغتنامه دهخداکتل کوه . [ ک ُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی ، بخش چقلوند شهرستان خرم آباد. جلگه ای و سردسیر. سکنه 120تن . آب آن از چشمه ٔ سیاه چل . محصول آنجا غلات و لبنیات وپشم . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است . (از
متکتللغتنامه دهخدامتکتل . [ م ُ ت َ ک َت ْ ت ِ ] (ع ص ) آن که به رفتار بستگان رود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کوتاه قدم . (ناظم الاطباء). رجوع به تکتل شود.
کوکتللغتنامه دهخداکوکتل . [ کُک ْ ت ِ ] (انگلیسی ، اِ) کوکتیل . مخلوطی از مشروبات مختلف (جین ، ویسکی و غیره ). (از فرهنگ فارسی معین ).
کاروانسرا میان کتللغتنامه دهخداکاروانسرا میان کتل . [ کارْ / رِ س َ ک ُ ت َ ] (اِخ ) نام جائی کنار راه شیراز و کازرون میان دشت ارژن و پل آبگینه در 978700 گزی تهران .
مکتللغتنامه دهخدامکتل . [ م ِ ت َ ] (ع اِ) زنبیل . ج ، مکاتل . (مهذب الاسماء) (زمخشری ) (دهار). زنبیل که پانزده صاع گنجد در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زنبیلی که از برگ خرما بافند و در آن خرما و جز آن حمل کنند و پانزده صاع در آن گنجد. مکتلة. ج ، مکاتل . (از اقرب الموارد)