کجواجلغتنامه دهخداکجواج . [ ک َج ْ ] (ص مرکب ) بمعنی کج و نگون ، مرکب است از کلمه ٔ کج و لفظ واج که مبدل باز است بمعنی نگون . (غیاث اللغات ). ظاهراً مرکّب است از کج و واج مبدل باز و برین تقدیربمعنی کج و معکوس باشد. (آنندراج ). کج و معوج . (ناظم الاطباء). کج و کوله . (یادداشت مؤلف ) <span clas
کجواجیلغتنامه دهخداکجواجی . [ ک َج ْ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کجواج . کجی . معوجی . ناراستی : ننمودن عیب اغنیا ازمال است کجواجی شاخ را بود برگ پناه . محمدجان قدسی (از آنندراج ).و رجوع به کجواج شود.
جنکلوکلغتنامه دهخداجنکلوک . [ ج َ ک َ ] (ص ) رنجوری را گویند که ایام نقاهت او باشد و بوقت برخاستن دست بر زانو یا بر دیوار گیرد. رجوع به جنکوک شود. || کسی را گویند که دست و پای او کجواج باشد. چنکلوک . (برهان ).
شفشفلغتنامه دهخداشفشف . [ ش َ ش َ ] (اِ) شاخه ٔ کجواج درخت . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). || ریشه ٔ درخت . (ناظم الاطباء). بیخ درخت را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).
همزه ٔ مسمارلغتنامه دهخداهمزه ٔ مسمار. [ هََ زَ / زِ ی ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میخ کجواج ، یعنی که راست نباشد، چه الف مسمار به معنی میخ راست است . (برهان ).
چاولهلغتنامه دهخداچاوله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (اِ) گلی است . (فرهنگ اسدی ) نام گلی باشد صد برگ و بغایت رنگین . (برهان ) (آنندراج ). گلی باشد خوشرنگ . (جهانگیری ). گل سرخ صد برگ و بغایت رنگین . (ناظم الاطباء). گلی خوشرنگ و خوشبوی . گلی باشد نیکو :
توللغتنامه دهخداتول . (اِ) تُل . به معنی جنگ و پرخاش . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شورش و وحشت وغوغا. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). کارزارو جنگ و پرخاش و ستیزه . (ناظم الاطباء) : سنان صاعقه برزد سر از دریچه ٔ شب چو از درون سپه ،
کجواجیلغتنامه دهخداکجواجی . [ ک َج ْ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کجواج . کجی . معوجی . ناراستی : ننمودن عیب اغنیا ازمال است کجواجی شاخ را بود برگ پناه . محمدجان قدسی (از آنندراج ).و رجوع به کجواج شود.