کرالغتنامه دهخداکرا. [ ک َرْ را ] (اِ) سرتراش و حجام را گویند. (برهان ). و صحیح آن «گرا» است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به گرا شود.
کرالغتنامه دهخداکرا. [ ک ِ ] (ع اِ) کرایه و اجرت نشستن در خانه و دکان و جز آن . (ناظم الاطباء). در عربی کرایه را گویند که اجرت نشستن در خانه و د کان کسی باشد. (برهان ). || اجرت بار کردن شتر و استر و خر و اسب و مانند آنها. (ناظم الاطباء). اجرت بار کردن شتر و الاغ و امثال آن باشد. (از برهان )
کرالغتنامه دهخداکرا. [ ک ِ ] (موصول + حرف اضافه ) کلمه ای است مرکب از که و را. (ناظم الاطباء). مخفف و مختصر هرکراست . (آنندراج ). به معنی هرکه را و هر کس را. (فرهنگ فارسی معین ) : کرا پشتی کند گردون چه باید پشتی لشکرچه باید یاری مردم کرا دولت بود یاور. <p
کرافرهنگ فارسی عمید= کرایه⟨ کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن؛ ارزش آن را داشتن: ◻︎ اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابنیمین: ۵۱۳).
دمای کوریCurie temperatureواژههای مصوب فرهنگستاندمایی که در آن کانی خاصیت فِرّومغناطیسی خود را از دست میدهد متـ . نقطۀ کوری Curie point
ثابت کوریCurie constantواژههای مصوب فرهنگستانثابتی (عددی) که حاصلِضرب پذیرفتاری مغناطیسی، با دمایی معین، در اختلاف آن با دمای کوری است
عمق کوریCurie depthواژههای مصوب فرهنگستانعمقی در زمین (30 تا 40 کیلومتر از سطح) که در آن افزایش دما موجب میشود مواد خاصیت مغناطیسی را از دست بدهند
مادة کوریCurie substanceواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که گشتاور دوقطبی مغناطیسی آن برابر با حاصلِضرب ثابت کوری در شدت مغناطیسی میدان مغناطیسی بیرونی، تقسیم بر دماست
کرامتلغتنامه دهخداکرامت . [ ک َ م َ ] (ع مص )کرامة. بزرگی ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت . (کلیله ودمنه ). جوانمرد گردیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) سخاوت و جوانمردی و نواخت و احسان و بزرگواری و بخشندگی و داد و دهش و بزرگوار
کراثیلغتنامه دهخداکراثی . [ ک ُرْ را ] (ص نسبی ) گندناگون . (آنندراج ).هر چیز که به رنگ گندنا باشد. (ناظم الاطباء).
کرامتلغتنامه دهخداکرامت . [ ک َ م َ ] (ع مص )کرامة. بزرگی ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت . (کلیله ودمنه ). جوانمرد گردیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) سخاوت و جوانمردی و نواخت و احسان و بزرگواری و بخشندگی و داد و دهش و بزرگوار
کراثیلغتنامه دهخداکراثی . [ ک ُرْ را ] (ص نسبی ) گندناگون . (آنندراج ).هر چیز که به رنگ گندنا باشد. (ناظم الاطباء).
کراهت آورلغتنامه دهخداکراهت آور. [ ک َ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنچه تولید کراهت کند. کراهت آورنده . نفرت آور. نفرت انگیز. (فرهنگ فارسی معین ).
کرازنلغتنامه دهخداکرازن . [ ک َ زِ ] (ع اِ) ج ِ کَرزَن یا کِرزن . (از آنندراج ) (اقرب الموارد). || ج ِ کِرزین . (اقرب الموارد). رجوع به کرزن و کرزین شود.
کراهةلغتنامه دهخداکراهة. [ ک َ هََ ] (ع اِ) زمین درشت سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سختی . یقال : لقیت دونه کراهة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شکرالغتنامه دهخداشکرا. [ ش ُ رُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمد شهاب الدین احمدبن زین الدین امامی رومی حنفی . از دانشمندان قرن نهم هجری بود. او راست : 1- انیس العارفین . 2- منهاج الرشاد (به فارسی ). 3</spa
ده نوشکرالغتنامه دهخداده نوشکرا.[ دِه ْ ن َ ش ُ رُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 30هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز. دارای 583 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایر
کونکرالغتنامه دهخداکونکرا. [ ] (اِخ ) شهرکی از تبت که به قدیم از چین بود و میان کونکرا ورای کوتیه قلعه ای عظیم است بر دست راست و بر سر کوهی بلند نهاده است و خزینه های تبت خاقانی آنجا باشد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 75).
کیکرالغتنامه دهخداکیکرا. [ ] (اِ) به هندی سرطان نهری است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به سرطان شود.
کانی سیدشکرالغتنامه دهخداکانی سیدشکرا. [ س ِی ْ ی ِ ش ُ رُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . واقع در 45 هزارگزی شمال باختری دیواندره و 4 هزارگزی شمال شوسه ٔدیواندره به سقز. ناحیه ای است کوهستانی