کراکیلغتنامه دهخداکراکی . [ ک َ کی ی ] (ع اِ) ج ِ کرکی به معنی کلنگ است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). غرنوق . رجوع به کرکی ، غرنوق و کلنگ شود.
پَرک شکلاتcaraqueواژههای مصوب فرهنگستانشکلاتی پرکمانند که با ریختن لایۀ نازکی از شکلات بر سطح سینی یا مرمر و تراشیدن آن با کاردک پس از سرد شدن تهیه میشود
قراقچیلغتنامه دهخداقراقچی . (مغولی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) محافظ: و محافظان که قراقچیان گویند بر سر راهها نشانده بود. (جهانگشای جوینی ).
کروکیفرهنگ فارسی عمید۱. طرح یا نقشۀ فاقد جزئیات.۲. نقشۀ تصویری یک منطقه که با استفاده از خطوط متقاطع، خیابانها، و کوچههای محل مورد نظر را نشان میدهد.
کراکینگلغتنامه دهخداکراکینگ . [ کْرا / ک ِ ] (انگلیسی ، اِ) عمل خرد کردن ملکولهای درشت مواد آلی است . با این عمل مواد نفتی را که دارای نقاط غلیان بالا می باشد در نتیجه ٔ گرم کردن در مجاورت کلرور آلومینیم به کربورهای سبک تبدیل می کنند. (از روش تهیه ٔ مواد آلی ص <
کرکیلغتنامه دهخداکرکی . [ ک ُ ] (ع اِ) پرنده ای است که آن را کلنگ خوانند. اگر مغز سر کلنگ را در چشم کشندشبکوری را ببرد. (برهان ). کلنگ . ج ، کراکی . سعوط دماغ و تلخه ٔ آن مخلوط به روغن زنبق عجیب است برای دفع نسیان و بسا است که بعد از سعوط چیزی را فراموش نکندو نیز سعوط تلخه ٔ آن به آب چکندر لق
کراکینگلغتنامه دهخداکراکینگ . [ کْرا / ک ِ ] (انگلیسی ، اِ) عمل خرد کردن ملکولهای درشت مواد آلی است . با این عمل مواد نفتی را که دارای نقاط غلیان بالا می باشد در نتیجه ٔ گرم کردن در مجاورت کلرور آلومینیم به کربورهای سبک تبدیل می کنند. (از روش تهیه ٔ مواد آلی ص <
زاویه ٔ رکراکیلغتنامه دهخدازاویه ٔ رکراکی . [ ی َ ی ِ رَ کی ی ] (اِخ ) منسوب به شیخ ابی عبداﷲ محمد رکراکی متوفی 794 هَ . ق . است وی از فقیهان مالکی مذهب بود و خود در آنجا اقامت داشت و هم در آنجا وفات یافت . (از خطط مقریزی ج 4 ص <span c