کرباسهلغتنامه دهخداکرباسه . [ ک َ س َ / س ِ ] (اِ) به شبه مار جانوری است ولی پای دارد. (از فرهنگ اسدی نخجوانی ). کربس . سوسمار.(اوبهی ). کربسه . کربش . (صحاح الفرس ). سام ابرص . به تازی الوزغة گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). کرباشه . (فرهنگ جهانگیری ). چلپاسه . (
کرباسهفرهنگ فارسی عمید=چلپاسه: ◻︎ چاه پرکرباسه و پرکژدمان / خوردِ ایشان پوستِ روی مردمان (رودکی: لغتنامه: کرباسه).
کرباسهفرهنگ فارسی معین(کَ سَ یا سِ) (اِ.) چلپاسه ، سوسمار کوچک . کرپاسو، کرپاسه ، کرپاشه ، کربس و کربش هم گویند.
کرباسةلغتنامه دهخداکرباسة. [ ک ِ س َ ] (ع اِ) کرباس و اخص از آن است . (از اقرب الموارد). قطعه ای از کرباس . (ناظم الاطباء). رجوع به کرباس شود.
کرباشهلغتنامه دهخداکرباشه . [ ک َ ش َ / ش ِ ] (اِ) کرباسو. مارمولک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرباسو، کرباسه و مارمولک شود.
کرباسیلغتنامه دهخداکرباسی . [ ک َ / ک ِ ] (ص نسبی ) منسوب به کرباس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || کرباس فروش . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). جامه فروش . (یادداشت مؤلف ).
ابراهیم کرباسیلغتنامه دهخداابراهیم کرباسی . [ اِ م ِ ک َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدحسن خراسانی کاخی کرباسی . فقیه شیعی . پدرش از مردم کاخ یا کاخک از نواحی خراسان بوده و چون درهرات بمحله ٔ حوض کرباس ساکن گردیده از اینروی به کرباسی اشتهار یافت و پس از آن باصفهان رفته مقیم شد. ابراهیم در سال <span class="hl