کرداحلغتنامه دهخداکرداح . [ ک ِ ] (ع ص ) شتاب دونده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). متقارب المشی . (اقرب الموارد). ج ، کَرادیح . (ناظم الاطباء).
قرداحیلغتنامه دهخداقرداحی . [ ق َ ] (اِخ ) جبرئیل راهب مارونی (1845-1931 م .). استاد لغات شرقی در روما است . او راست : اللباب ، و آن قاموس عربی به سریانی است . (ذیل المنجد).
کردویهلغتنامه دهخداکردویه . [ ک ُ ی َ / ی ِ ] (اِ) نامی از نامهای زن ایرانی . (یادداشت مؤلف ). || (اِخ ) خواهر بهرام چوبین زن گستهم بود و آخر کار، گستهم بر دست او کشته شد و خسرو پرویز او را زن خویش کرد. (از مجمل التواریخ صص 78
کردحةلغتنامه دهخداکردحة. [ ک َ دَ ح َ ] (ع اِمص )شتاب دویدگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسمی است از کرداح بمعنی شتاب در دویدن . (از اقرب الموارد).