کرستلغتنامه دهخداکرست . [ ک ُ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) شکم بند زنان . بندی پهن و کش آمدنی و چسبان که زنان بر سرین و شکم و قسمتی از سینه بندند تا کلان ننماید و از کلان شدن بازدارد.
کرستلغتنامه دهخداکرست .[ ک ُ س ُ ] (اِخ ) شهری بزرگ که بنابه گفته ٔ گزنفون در کنار رود ماس کاس بوده و رود مزبور شهر را از هر طرف احاطه می کرده است . (ایران باستان ج 2 ص 1008).
کرستفرهنگ فارسی عمید۱. سینهبند زنان.۲. کمربندی که مبتلایان به کمردرد به دور کمر خود میبندند تا از آن محافظت میکند.
قرشتلغتنامه دهخداقرشت . [ ق َ رِ ش َ ] (اِ) نام ششمین صورت از صور هشتگانه ٔ حروف جُمَّل . رجوع به قریسات شود.
کرستوانلغتنامه دهخداکرستوان . [ ک َ رَس ْت ْ ] (اِ) کرستون . (از برهان ) (ناظم الاطباء). قپان و ترازوی یک پله . (ناظم الاطباء). رجوع به کرستون شود.
کرستونلغتنامه دهخداکرستون . [ ک َ رَ ] (اِ) کپان بود یعنی قپان که چیزی سنجند. (فرهنگ اسدی ). قپان و آن ترازومانندی است که چیزها بدان وزن کنند و به همین معنی لفظ کرستوان هم بنظر آمده است . (برهان ). ترازوی بزرگ که آن را کپان گویند و قپان معرب آن است و قرسطون معرب کرستون است . (انجمن آرا). قپان و
کرستونفرهنگ فارسی عمید= قپان: ◻︎ خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی: شاعران بیدیوان: ۲۹۹).
کرستوانلغتنامه دهخداکرستوان . [ ک َ رَس ْت ْ ] (اِ) کرستون . (از برهان ) (ناظم الاطباء). قپان و ترازوی یک پله . (ناظم الاطباء). رجوع به کرستون شود.
کرستونلغتنامه دهخداکرستون . [ ک َ رَ ] (اِ) کپان بود یعنی قپان که چیزی سنجند. (فرهنگ اسدی ). قپان و آن ترازومانندی است که چیزها بدان وزن کنند و به همین معنی لفظ کرستوان هم بنظر آمده است . (برهان ). ترازوی بزرگ که آن را کپان گویند و قپان معرب آن است و قرسطون معرب کرستون است . (انجمن آرا). قپان و
کرستونفرهنگ فارسی عمید= قپان: ◻︎ خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی: شاعران بیدیوان: ۲۹۹).