کرمولغتنامه دهخداکرمو. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشلاق بزرگ بخش گرمسار شهرستان محلات . جلگه ای و معتدل است و 466 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کرمولغتنامه دهخداکرمو. [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از توابع فردوس [ تون ] و غالباً آن را با ده دیگری در جنب آن بنام مُصابی «مصعبی » نام می برند. (یادداشت مؤلف ).
کرمولغتنامه دهخداکرمو. [ ک ِ ] (ص نسبی ) (از: کرم + و، پسوند اتصاف و دارندگی ) کرموندی .کرم زده . دارای کرم . کرم خورده . که در آن کرم باشد. که در وی کرم افتاده بود. مُدَوَّد. (یادداشت مؤلف ). || حسود. رشگن . رشگین . (یادداشت مؤلف ).
کریموواژهنامه آزادنام روستایی ازتوابع شهرستان سرایان که در18کیلومتری سرایان قراردارد،بدلیل وجودامامزاده سلطان کریم شاه وسخاوتمندی مردمانش به این نام نامگذاری شده است وبه عروس خراسان جنوبی معروف است.
کریمویلغتنامه دهخداکریموی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه ٔ شهرستان فردوس . کوهستانی و معتدل است و 644 تن سکنه دارد. محصول آن پنبه و زعفران و زیره و ابریشم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کرماءلغتنامه دهخداکرماء. [ ک ُ رَ ] (ع ص ،اِ) ج ِ کریم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جوانمردان . بامروتان . (از آنندراج ). رجوع به کریم شود.
کرموندیلغتنامه دهخداکرموندی . [ ک ِ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، کرمو. سخت کرمو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرمو شود.
قذردیکشنری عربی به فارسیچرکين , چرک , کثيف , زشت , کثيف کردن , پليد , کرم خورده , کرمو , شلخته , ناپاک , نجس , غير سالم , الوده
کرم زدهلغتنامه دهخداکرم زده . [ ک ِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مُسَوَّس . مُدَوَّ. کرمو. کرم خورده . (یادداشت مؤلف ).
کرموندیلغتنامه دهخداکرموندی . [ ک ِ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، کرمو. سخت کرمو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرمو شود.