کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ک َ رَ ک َ رَ ] (اِخ ) امیرآباد. دهی است از توابع تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 106 و ترجمه ٔ آن ص 144).
کرۀ زمینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام دنیا، زمین، جهانخاکی، آفاق، ارض، عالم، پوسته، حرکت قارهای اطلس، نقشۀ دنیا، نقشه دنیای قدیم، ینگهدنیا، سرزمین عالم سفلی، کرۀارضی، کرۀ خاکی، خشکی، زمین اقیانوس زمینشناسی محور زمین، مدارگان محیط زیست، محیط، جغرافیا
کرهلغتنامه دهخداکره . [ ک ُرْ رَ / رِ ] (اِ) چون مطلق گویند مراد بچه ٔ اسب باشد. مَهر. (یادداشت مؤلف ). || بچه ٔ اسب و ستور و خرالاغ را گویند. (برهان ). بچه ٔ اسب و خر و اشتر. (آنندراج ). بچه ٔ ستور مانند اسب و خر و شتر تا یک سال و یا دو سال . (ناظم الاطباء
کرهلغتنامه دهخداکره . [ ک َ / ک ُ ] (ع اِمص )سختی و مشقت . یقال : قمت علی کُره ؛ ای مشقت (منتهی الارب )؛ به زحمت و مشقت برخاستم . (ناظم الاطباء). مشقت و گفته اند کلمه بفتح اول به معنی اکراه است و به ضم به معنی مشقت . (از اقرب الموارد). || فعلته کَرهاً؛ یعنی
کرهلغتنامه دهخداکره . [ ک َ / ک ُرْه ْ ] (ع مص ) کَراهة. کراهیة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مَکرَهة. ناپسند داشتن چیزی را. (منتهی الارب ). مقابل دوست داشتن . (از اقرب الموارد). دشخوار داشتن . (تاج المصادر). || دشوار شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص <spa
دسکرهلغتنامه دهخدادسکره . [ دَ ک َ رَ / رِ ] (اِ) محفه ای که در آن بیمار را حمل و نقل کنند. (ناظم الاطباء).
کرهلغتنامه دهخداکره . [ ک ُرْ رَ / رِ ] (اِ) چون مطلق گویند مراد بچه ٔ اسب باشد. مَهر. (یادداشت مؤلف ). || بچه ٔ اسب و ستور و خرالاغ را گویند. (برهان ). بچه ٔ اسب و خر و اشتر. (آنندراج ). بچه ٔ ستور مانند اسب و خر و شتر تا یک سال و یا دو سال . (ناظم الاطباء
حرف نکرهلغتنامه دهخداحرف نکره . [ ح َ ف ِ ن َ ک ِ / ک َ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اداة تنکیر. شمس قیس گوید: و آن یائی است ملینه که در اواخر اسماء نکره باشد، چنانکه اسبی خریدم و غلامی فروختم . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم
پهنکرهلغتنامه دهخداپهنکره . [ ] (اِ) به لغت هندی از قول امین الدوله صاحب جامع، گل گیاهی است در شکل شبیه بانجدان و از نبات انجدان بزرگتر و مایل بسرخی و به تیرگی و بی طعمی و بوی بیّن ندارد و مخصوص بلاد هند است و بولس را اعتقاد آنکه سرد و تر است و جهت شری صفراوی و حمره و حصبه نافع است و اهل صناعت