کروزلغتنامه دهخداکروز. [ ک ُ ] (اِ) کروژ. (ناظم الاطباء) (برهان ). نشاط و شادمانی باشد. (جهانگیری ). عیش و نشاط و شادمانی و طرب . (برهان ) (ناظم الاطباء). شادی و با کرازان و کرازیدن قریب اللفظ و المعنی است . (آنندراج ). طرب و شادی . (صحاح الفرس ). فرح . نشاط. (یادداشت مؤلف ) <span class="hl"
کروزلغتنامه دهخداکروز. [ ک ُ ] (ع مص ) درآمدن در چیزی و پنهان گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن و مخفی شدن در مغاک یا غار. (از اقرب الموارد). || پناه بردن به کسی و میل کردن سوی او. || بوئیدن گشن کمیز را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
کروزفرهنگ فارسی عمیدشادی؛ نشاط؛ عیش و طرب: ◻︎ با کروز و خرمی آهو به دشت / میخرامد چون کسی کاو مست گشت (رودکی: ۵۳۴).
موشک کروز پرسهزنloitering cruise missileواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موشک که دارای دو ویژگی موشک کروز، یعنی هدایت با سرعت ثابت، و پرسهزنی است و پس از پرتاب، در نزدیک هدف شروع به جستوجوی هدف برای حمله به آن میکند
فرایند کراسKraus processواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فرایند لجن فعال که در آن لجناب هاضم بیهوازی پس از هوادهی به حوض هوادهی اضافه میشود؛ در این روند قابلیت تهنشینی لجن افزایش مییابد و از نیترات بهعنوان منبع اکسیژن استفاده میشود
کروشلغتنامه دهخداکروش . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کِرش و کَرِش . (اقرب الموارد). بمعنی شکنبه ٔ ستور نشخوارزننده چون معده مردم را. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کرش شود.
کروزوسلغتنامه دهخداکروزوس . [ ک ِ ] (اِخ ) پسر آلیات پادشاه لیدیه است که بعد از پدر جانشین وی شد و همه ولایات آسیای صغیر را که در طرف غربی رود هالیس بود به استثنای لیدیه و کیلیکیه مطیع کرد در زمان وی سارد پایتخت لیدیه مرکز علوم شرقی و فلسفه گردید و ثروت و اشیای نفیس چشم مشاهیر یونان را خیره کرد
تَنیزۀ کروزKrause's corpuscleواژههای مصوب فرهنگستانپایانۀ عصبی با پوشینهای ظریف و پیازیشکل در پوست و غشاهای مخاطی و غشای ملتحمه که گیرندۀ سرماست
موشک کروز پرسهزنloitering cruise missileواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موشک که دارای دو ویژگی موشک کروز، یعنی هدایت با سرعت ثابت، و پرسهزنی است و پس از پرتاب، در نزدیک هدف شروع به جستوجوی هدف برای حمله به آن میکند
کروزوسلغتنامه دهخداکروزوس . [ ک ِ ] (اِخ ) پسر آلیات پادشاه لیدیه است که بعد از پدر جانشین وی شد و همه ولایات آسیای صغیر را که در طرف غربی رود هالیس بود به استثنای لیدیه و کیلیکیه مطیع کرد در زمان وی سارد پایتخت لیدیه مرکز علوم شرقی و فلسفه گردید و ثروت و اشیای نفیس چشم مشاهیر یونان را خیره کرد
سانتاکروزلغتنامه دهخداسانتاکروز. [ کْرو / ک ُ ] (اِخ ) شهر و بندری است از جزایر تنریف (قناری ) دارای 104700 تن سکنه و محل کارخانه ٔ تصفیه ٔ نفت .
تَنیزۀ کروزKrause's corpuscleواژههای مصوب فرهنگستانپایانۀ عصبی با پوشینهای ظریف و پیازیشکل در پوست و غشاهای مخاطی و غشای ملتحمه که گیرندۀ سرماست