کروکلغتنامه دهخداکروک . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . کوهستانی و معتدل است و 290 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کروکلغتنامه دهخداکروک . [ ک ُ ] (اِ) سقف درشکه و کالسکه و امثال آن که باز و بسته شود.قسمت فوقانی درشکه و کالسکه . (یادداشت بخط مؤلف ). روسی است بمعنی سقف درشکه و اتومبیل که بتوان جمع کرد و گسترد. این کلمه در ترکی بمعنی دم آهنگری است .
قرک / قروکواژهنامه آزادکسی را گویند که مبتلا به باد فتق (ورم بیضه ها) عمدتاً بر اثر بلند کردن جسم سنگین شده است.
کرویقلغتنامه دهخداکرویق . [ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر که 534 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قروقلغتنامه دهخداقروق . [ ق َ] (اِخ ) نام وادیی است میان هجر و صمان . (معجم البلدان ). رودباری است میان صماء و هجر. (منتهی الارب ).
کروکانلغتنامه دهخداکروکان . [ ] (اِخ ) از رستاق انار، طسوج جاست (احتمالاً جاسب ). از دیه های جاست (احتمالاً جاسب ) ناحیه ٔ قم . (تاریخ قم ص 121 و 138).
کروکانلغتنامه دهخداکروکان . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاسب بخش دلیجان شهرستان محلات . کوهستانی و سردسیر است و 990 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کروکرلغتنامه دهخداکروکر. [ ک َ ک َ ] (ص ، اِ) کرکر. گرگر. گروگر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). یکی از نامهای خدای تعالی است جل جلاله . (برهان ) (آنندراج ). از جمله نامهای اﷲ است جل جلاله . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) کرکر. نامی از نامهای باریتعالی است . (صحاح الفرس ) : تو پ
کروکلالغتنامه دهخداکروکلا. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل . دشت ، معتدل و مرطوب است و 465 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کروکانلغتنامه دهخداکروکان . [ ] (اِخ ) از رستاق انار، طسوج جاست (احتمالاً جاسب ). از دیه های جاست (احتمالاً جاسب ) ناحیه ٔ قم . (تاریخ قم ص 121 و 138).
کروکانلغتنامه دهخداکروکان . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاسب بخش دلیجان شهرستان محلات . کوهستانی و سردسیر است و 990 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کروکر خندیدنلغتنامه دهخداکروکر خندیدن . [ ک ِرْ رُ ک ِ خ َدی دَ ] (مص مرکب ) خندیدن به صدای بلند. کره زدن . خندیدن به آواز بلند و به اتصال . هرهر و کرکر کردن .
کروکرلغتنامه دهخداکروکر. [ ک َ ک َ ] (ص ، اِ) کرکر. گرگر. گروگر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). یکی از نامهای خدای تعالی است جل جلاله . (برهان ) (آنندراج ). از جمله نامهای اﷲ است جل جلاله . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) کرکر. نامی از نامهای باریتعالی است . (صحاح الفرس ) : تو پ