کریهلغتنامه دهخداکریه . [ ک َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
کریهلغتنامه دهخداکریه . [ ک َ ] (ع ص ) ذوالکراهة. (اقرب الموارد). قبیح و ناپسند داشته . (ناظم الاطباء). ناپسند و ناخوش داشته . (منتهی الارب ). رویی که دشوار بود دیدن آن از زشتی . (از مهذب الاسماء). زشت . ناپسند. ناخوش داشته . ناگوار. ناپاک . نفرت انگیز. چرکین . (ناظم الاطباء).مکروه . شنیع. نا
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کره کرهلغتنامه دهخداکره کره . [ ک َ رَ ک َ رَ ] (اِخ ) امیرآباد. دهی است از توابع تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 106 و ترجمه ٔ آن ص 144).
کریهةلغتنامه دهخداکریهة. [ ک َ هََ ] (ع ص ، اِ) مؤنث کریه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کریه شود. || کار سخت . (مهذب الاسماء). || جنگ سخت و سختی جنگ . (ناظم الاطباء). جنگ سخت یا سختی جنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حادثه وبلا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نازلة. (اقرب
کریهالمنظرفرهنگ مترادف و متضادبدشکل، بدصورت، بدگل، بدنما، بدهیئت، زشت، زشتروی، کریهمنظر ≠ چشمنواز، زیبا
کریه رویلغتنامه دهخداکریه روی . [ ک َ ] (ص مرکب ) کریه المنظر. کریه منظر. زشت . ناخوش دیدار. بدگِل : گوریست سیاه رنگ دهلیزم خوکیست کریه روی دربانم . مسعودسعد.رجوع به کریه منظر شود.
کریه منظرلغتنامه دهخداکریه منظر. [ ک َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی .(ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل . بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف ). زشت صورت . بدقیافه : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد. سعدی .ده بیست نفر از جرگه
کریه منظریلغتنامه دهخداکریه منظری . [ ک َ م َ ظَ ] (حامص مرکب ) زشت صورتی . بدقیافگی . ناخوش دیداری . کراهت منظر.
کریه رویلغتنامه دهخداکریه روی . [ ک َ ] (ص مرکب ) کریه المنظر. کریه منظر. زشت . ناخوش دیدار. بدگِل : گوریست سیاه رنگ دهلیزم خوکیست کریه روی دربانم . مسعودسعد.رجوع به کریه منظر شود.
کریه منظرلغتنامه دهخداکریه منظر. [ ک َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی .(ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل . بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف ). زشت صورت . بدقیافه : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد. سعدی .ده بیست نفر از جرگه
کریه منظریلغتنامه دهخداکریه منظری . [ ک َ م َ ظَ ] (حامص مرکب ) زشت صورتی . بدقیافگی . ناخوش دیداری . کراهت منظر.
کریهةلغتنامه دهخداکریهة. [ ک َ هََ ] (ع ص ، اِ) مؤنث کریه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کریه شود. || کار سخت . (مهذب الاسماء). || جنگ سخت و سختی جنگ . (ناظم الاطباء). جنگ سخت یا سختی جنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حادثه وبلا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نازلة. (اقرب
شاکریهلغتنامه دهخداشاکریه . [ ک ِ ری ی َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ سوسنگرد شهرستان دشت میشان واقع در 6 هزارگزی شمال خاوری سوسنگرد و 4 هزارگزی شمال راه عمومی اهواز به سوسنگرد و در ساحل شمالی رود کرخه . دشت و هوای آن گرمسیر
تکریهلغتنامه دهخداتکریه . [ ت َ ] (ع مص ) دشمن گردانیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دشمن داشتن . (دهار). ضد تحبیب . (از اقرب الموارد). || ناخواست و ناپسند کردن چیزی بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عسکریهلغتنامه دهخداعسکریه . [ ع َ ک َ ری ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 421 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).