کساتیجلغتنامه دهخداکساتیج . [ ک َ ] (اِ) ج ِ کستیج وکستی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کستی و کشتی شود.
کشتیجلغتنامه دهخداکشتیج . [ ک ُ ] (اِ) کشتی . کستی . کستیج . زناری که برمیان بندند. رجوع به کشتی و کستیج شود.
زنارفرهنگ فارسی معین(زُ نّ) [ یو. ] (اِ.) 1 - رشته ای که مسیحیان به وسیلة آن صلیب را به گردن آویزند. 2 - کُستی ؛ شالی که زردشتیان به کمر بندند.