کعباتلغتنامه دهخداکعبات . [ ک َ ] (ع اِ) خانه ٔ مربعشکل را گویند. (معجم البلدان ). || خانه ٔ مرتفع. (معجم البلدان ).
کعباتلغتنامه دهخداکعبات . [ ک َ ع َ ] (اِخ ) خانه ای بود مر ربیعه را که طواف آن می کردند. (منتهی الارب )(معجم البلدان ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کهبدلغتنامه دهخداکهبد. [ ک َ ب َ / ب ُ / ک ُ ب َ / ب ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آن مرد باشد که زر و سیم پادشاه به وی سپارد چون خازن و قابض . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 11
کهبدلغتنامه دهخداکهبد. [ ک ُ ب َ / ب ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: «که » = کوه + «بد»، پسوند دارندگی و اتصاف ) به معنی کوه نشین . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). مخفف کوه بود است ، یعنی کوه بودنده که عبارت از زاهد و عابد و مرتاض و گوشه نشین باشد. (برهان ). کوه نشی
کهبدفرهنگ فارسی عمید۱. نگهبان کوه.۲. کوهنشین.۳. پارسایی که در کوه خانه گرفته و در آنجا عبادت میکند.
کعبةلغتنامه دهخداکعبة. [ ک َ ب َ ] (ع اِ)طاس بازی نرد. ج ، کعبات . || برواره . بالاخانه . غرفه . || هر خانه ٔ چهارگوشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، کعبات .
ذوالکعباتلغتنامه دهخداذوالکعبات . [ ذُل ْ ک َ ] (اِخ ) بتی یا خانه ای بنو ربیعة را که مطاف آنان بود.