کلاسهلغتنامه دهخداکلاسه . [ ک َ / ک ُ س َ / س ِ ] (اِخ ) نام جایی و مقامی است . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). موضعی است در دمشق . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام موضعی . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) : یکی از ص
کلاسهلغتنامه دهخداکلاسه . [ ک َ س َ / س ِ ] (اِ) نام جانوری . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
کلاسهلغتنامه دهخداکلاسه . [ ک ِ س َ / س ِ ] (اِ) مأخوذ از کِلس و بمعنی چونه و آهک و گچ ، چنانکه در کنزآمده . پس معنی کلاسه آنچه از چونه ساخته باشند چنانکه حباله بمعنی دام که از حبل ساخته می شود. (غیاث ).و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
کلاسهفرهنگ فارسی معین(کِ س ) [ فر. ] (اِ.) 1 - آن چه در رده ها یا طبقه های مشخص مرتب و دسته بندی شده باشد، رده بندی شده ، طبقه بندی . (فره ). 2 - نمرة پشت پرونده .
کلوسهلغتنامه دهخداکلوسه . [ ک ِ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان موگویی است که در بخش آخوره شهرستان فریدن واقع است و 631 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
کلاپیسهلغتنامه دهخداکلاپیسه . [ ک َ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) گردیدن چشم باشد از جای خود چنانکه سیاهی چشم پنهان شود بسبب لذت بسیار و یابجهت ضعف و سستی و یا بواسطه ٔ خشم و قهر. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از رشیدی ) (غیاث ). تغییر کردن چشم از وضع معتاد یعنی سپ
کلاشهلغتنامه دهخداکلاشه . [ ک َ ش ِ ] (اِ) قلابی که بدان چیزی از چاه برآرند . کلاژکه . (ناظم الاطباء).
قلاشةلغتنامه دهخداقلاشة. [ ق َ ش َ ] (ع اِمص ) کوتاهی و کوچکی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
قلیوشةلغتنامه دهخداقلیوشة. [ ق َل ْ ش َ ] (اِخ ) شهری است به اندلس . (منتهی الارب ). رجوع به اسپانی و اسپانیا شود.
ردهفرهنگ فارسی عمید۱. رج؛ رجه؛ صف؛ رسته؛ قطار: ◻︎ رده برکشیده سپاهش دو میل / به دست چپش هفتصد زنده‌پیل (فردوسی: ۱/۱۶).۲. (زیست‌شناسی) از واحدهای ردهبندی جانوران و گیاهان که پس از شاخه و قبل از راسته قرار دارد.۳. مقام.۴. کلاسه.
خانقاه اندلسیهلغتنامه دهخداخانقاه اندلسیه . [ ن َ / ن ِ هَِ اُ دُ ل ُ سی ی َ ] (اِخ ) این خانقاه در مشرق عزیزیه و اشرفیه نزدیک کلاسه و چسبیده به جقمقیه در غرب شمیصانیه واقع و بنام ابوعبداﷲ اندلسی معروف بوده است . شهاب الدین احمد قبانی از صوفیان معروف این خانقاه می باشد
