کلاهکلغتنامه دهخداکلاهک . [ ک ُ هََ ] (اِ مصغر) مصغر کلاه . کلاه کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). || فرهنگستان ایران این کلمه را بجای محفظه ٔ ریشه پذیرفته است . (از واژه های نو فرهنگستان ایران ). محفظه ٔ ریشه . (فرهنگ فارسی معین ). پوشش محافظ انتهای ریشه ٔ گیاهان که غالباً سخت و برجسته است . (یاددا
کلاهکفرهنگ فارسی عمید۱. کلاه کوچک.۲. هر چیز کوچک شبیه کلاه برای قرار دادن روی چیز دیگر: کلاهکِ دودکش.
کلاهک الکترودelectrode capواژههای مصوب فرهنگستانمجموعة قابل تعویضی از الکترودها که در جوشکاری مقاومتی نقطهای (resistance spot welding) به کار میرود
کلاهک بازآreentry vehicle, RVواژههای مصوب فرهنگستانکلاهکی که در مرحلۀ آخر پرواز موشک در مسیر بالستیکی (ballistic) رها میشود
کلاهک پروانهfairwater, propeller cap, fairwater cone, fairwater capواژههای مصوب فرهنگستانسرپوشی مخروطی که برای تسهیل جریان آب در اطراف پروانه بر روی مهرۀ پروانه بسته میشود
کلاهکیpileusواژههای مصوب فرهنگستاناَبری فرعی با گسترش اندکی افقی و به شکل کلاهک در قلۀ ابر یا متصل به قسمت فوقانی اَبر کومهای که اغلب به داخل آن نفوذ میکند؛ ممکن است چندین کلاهک روی یکدیگر دیده شوند
سینی کلاهکشناورfloating-cap plate, valve plate, valve trayواژههای مصوب فرهنگستانسینی دارای سوراخهای بزرگ که پوشیده از کلاهکهای متحرکی است که در داخل لایۀ مایع غوطهورند و با افزایش فشار بخار بالا میروند