کلبةلغتنامه دهخداکلبة. [ ک َ ب َ ] (ع اِ) سگ ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، کلاب و کلبات . جج ، کلابات . (ناظم الاطباء). || درختی است خاردار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خار برهنه از شاخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || درخت خشک عاری از
کلبةلغتنامه دهخداکلبة. [ ک ُ ب َ ] (ع اِ) دکان می فروش . و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || موی دراز از دو کرانه ٔ دهان سگ و گربه . || دوال ، یا یکتاه رسن پوست خرما که بدان درز دوزند. || سختی و تنگی . || خشکسالی و قحط. || سختی سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کلبةلغتنامه دهخداکلبة.[ ک َ ل ِ ب َ ] (ع اِ) درختی است خاردار. || (ص ) ارض کلبه ، زمین که گیاهش از بی آبی خشک و همچو خار گردیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مونث کَلِب . (اقرب الموارد).
کلبهلغتنامه دهخداکلبه . [ ک ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) خانه ٔ کوچک تنگ و تاریک را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ محقر و تنگ و تاریک بود. (فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔ کوچک و تیره . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خانه ٔ کوچک . (غیاث ). خانه ٔ خرد و محقر. (فرهنگ رشی
کلبیهلغتنامه دهخداکلبیه . [ ک َ بی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به سگ . از سگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- شهوت کلبیه ؛ بیماری باشد که بیمار همیشه گرسنگی حس کند و بسیار خورد و براو گران باشد و بیشتر به قی دفع شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).
قلبهلغتنامه دهخداقلبه . [ ق ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) چوبی دراز آهن زده که بدان به واسطه ٔ جفت گاو زمین را شکافند. (آنندراج از غیاث اللغات ).
قلبةلغتنامه دهخداقلبة. [ ق َ ل َ ب َ ] (ع اِ) بیماری و ماندگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): ما به قلبة؛ ای داء و عیب . (اقرب الموارد).
ام کلبةلغتنامه دهخداام کلبة. [ اُم ْ م ِ ک َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) تب . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || داهیه . در خبراست : نعم الفتی ان لم تدرکه ام کلبة. || حمار. الاغ . (از المرصع) .
hutsدیکشنری انگلیسی به فارسیکلبه ها، کلبه، کاشانه، خانه کوچک، خانه رعیتی، الونک، خانه تابستانی، سپنج، در کلبه جا دادن
زیتون الکلبةلغتنامه دهخدازیتون الکلبة. [ زَ نُل ْ ک َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) زیتون الحبش . زیتون بری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به زیتون و زیتون الحبش و زیتون بری شود.
مکلبةلغتنامه دهخدامکلبة. [ م َ ل َ ب َ ] (ع اِمص ) زن جلبی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قیادت و آن سعی میان مرد و زن است در فجور. (از اقرب الموارد). || (ص )ارض مکلبة؛ زمین بسیارسگ . (از ذیل اقرب الموارد).
ام کلبةلغتنامه دهخداام کلبة. [ اُم ْ م ِ ک َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) تب . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || داهیه . در خبراست : نعم الفتی ان لم تدرکه ام کلبة. || حمار. الاغ . (از المرصع) .
اطباءالکلبةلغتنامه دهخدااطباءالکلبة. [ اَ ئُل ْ ک َب َ ] (ع اِ مرکب ) این ترکیب ترجمه ٔ کلمه ٔ فارسی سپستان یا سکپستان است که در متنهای طبی بمعنی سبستان آمده است بدین سان : اطباءالکلبة، سبستان است . (مفردات ابن البیطار و لکلرک ) (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 52) (الفا
ارم الکلبةلغتنامه دهخداارم الکلبة. [ اِ رَ مُل ْ ک َ ب َ ] (اِخ ) یاارمی الکلبة. موضعی است میان بصرة و مکه . (منتهی الأرب ). اِرَم موضعی است قریب نِباج بین بصره و حجاز، وکلبة نام زنی است که پس از مرگ وی را بدانجا دفن کردند پس آن موضع بنام وی منسوب شد. (معجم البلدان ).- یوم ارم