instilدیکشنری انگلیسی به فارسیتزریق، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن
instilsدیکشنری انگلیسی به فارسیتزریق می کند، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن
instilledدیکشنری انگلیسی به فارسیتزریق شده، کم کم تزریق کردن، چکه چکه ریختن، چکاندن، اهسته القاء کردن، کم کم فهماندن
اغرسدیکشنری عربی به فارسیفرو کردن , جايگير ساختن , تلقين کردن , پا گذاشتن , پايمال کردن , چکاندن , چکه چکه ريختن , کم کم تزريق کردن , اهسته القاء کردن , کم کم فهماندن