کماشیرلغتنامه دهخداکماشیر. [ ک ُ ] (اِ) صمغی باشد مانند جاوشیر و آن صمغ کرفس کوهی است ، بول را براند و حیض آورد و در مسهلات نیز بکار برند. (برهان ) (آنندراج ). صمغ کرفس کوهی که شبیه به جاوشیر است . (ناظم الاطباء). معرب آن قماشیر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کناشیر. گاو شیر. (فرهنگ فارسی معین ). صم
قماشیرلغتنامه دهخداقماشیر. [ ق َ ] (معرب ، اِ) معرب کماشیر است . صمغ کرفس کوهی باشد. بول را براند و حیض آورد. (آنندراج ) (برهان ). آن صمغی باشد هندی مانند جاوشیر و بعضی گویند طلی است زبان گز شبیه جاوشیر. (از بحر الجواهر). و رجوع به فهرست مخزن الادویه شود.
کمیسرلغتنامه دهخداکمیسر. [ ک ُ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) مأمور. (فرهنگ فارسی معین ). || کلانتر. (فرهنگ فارسی معین ). کلانتر. رئیس کلانتری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
قمصرلغتنامه دهخداقمصر. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان غار بخش شهرستان تهران ، واقع در 12 هزارگزی جنوب شهر ری و 2هزارگزی خاور راه شوسه ٔ تهران به قم . این ده در جلگه واقع و هوایی معتدل دارد.سکنه ٔ آن <span class="hl" dir="l
قمصرلغتنامه دهخداقمصر. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش قمصر از شهرستان کاشان در 31000گزی جنوب کاشان واقع است . این منطقه کوهستانی و هوای آن سرد و خوش آب و هواست . مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است : طول 51 درجه و <span clas
قماشیرهلغتنامه دهخداقماشیره . [ ق َ رَ ] (معرب ، اِ) کماشیر است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به قماشیر شود.
قماشیرلغتنامه دهخداقماشیر. [ ق َ ] (معرب ، اِ) معرب کماشیر است . صمغ کرفس کوهی باشد. بول را براند و حیض آورد. (آنندراج ) (برهان ). آن صمغی باشد هندی مانند جاوشیر و بعضی گویند طلی است زبان گز شبیه جاوشیر. (از بحر الجواهر). و رجوع به فهرست مخزن الادویه شود.