کمپرسلغتنامه دهخداکمپرس . [ ک ُ رِ ] (فرانسوی / انگلیسی ،اِ) (در اصطلاح فیزیک ) عمل دستگاه متراکم کننده ٔ گاز بنزین و بخار موتور. (فرهنگ فارسی معین ). || در اتومبیل به بخاری که از لوله ٔ اگزوز خارج می شود اطلاق می گردد. (فرهنگ فارسی معین ). || تربند. (یادداشت
کمپرسفرهنگ فارسی معین(کُ پْ رِ) [ فر. ] (اِ.) تکه پارچة خیسی که روی قسمت زخم شده یا ملتهب بیمار می گذارند.
قمرزلغتنامه دهخداقمرز. [ ق ُ م َ رِ / ق ُم ْ م َ رِ ] (ع ص ) کوچک گوش . (اقرب الموارد). خردگوش . (منتهی الارب ). || کوتاه بالا. (منتهی الارب ). قصیر. (اقرب الموارد). رجل قمرز؛ مردی خرد. (مهذب الاسماء).
کمپرس کردنلغتنامه دهخداکمپرس کردن . [ ک ُ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (دراصطلاح مکانیکی ) وقتی کمپرسور موتور بیش از حد لزوم فعالیت کند، می گویند کمپرس می کند (و این از عیوب موتور است ) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمپرس شود.
کمپرسورلغتنامه دهخداکمپرسور. [ ک ُ رِ سُو ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) دستگاهی است در موتور اتومبیل که گاز بنزین را پس از فشردن برای احتراق آماده می کند. (فرهنگ فارسی معین ). || در ماشینهای دیزل مخزنی است که هوای موتور را در خود حبس کند تا برای استفاده ٔ ترمزها و
کمپرسیلغتنامه دهخداکمپرسی . [ ک ُ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) اتومبیلی که قسمت عقب آن که محل بار است به وسیله ٔ یک پیستون کمپرسور بلند شده بار را تخلیه می نماید. (فرهنگ فارسی معین ).- کامیون کمپرسی ؛ کامیونی که کمپرسی است . (فرهنگ فارسی معین ).
کمپرسیفرهنگ فارسی عمیدنوعی کامیون که قسمت عقب آن بهوسیلۀ کمپرسور از جای خود بلند شود و بار را بر زمین خالی کند.
پوشش طبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی طبی، گاز استریل، تنزیب، پنبۀ ئیدروفیل نوار، باند، چسب زخم، مشمع، گچ، تامپون، بیضهبند، کمپرس آب گرم، کمپرس آب سرد آتل
کمپرس کردنلغتنامه دهخداکمپرس کردن . [ ک ُ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (دراصطلاح مکانیکی ) وقتی کمپرسور موتور بیش از حد لزوم فعالیت کند، می گویند کمپرس می کند (و این از عیوب موتور است ) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمپرس شود.
کمپرسورلغتنامه دهخداکمپرسور. [ ک ُ رِ سُو ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ) دستگاهی است در موتور اتومبیل که گاز بنزین را پس از فشردن برای احتراق آماده می کند. (فرهنگ فارسی معین ). || در ماشینهای دیزل مخزنی است که هوای موتور را در خود حبس کند تا برای استفاده ٔ ترمزها و
کمپرسیلغتنامه دهخداکمپرسی . [ ک ُ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) اتومبیلی که قسمت عقب آن که محل بار است به وسیله ٔ یک پیستون کمپرسور بلند شده بار را تخلیه می نماید. (فرهنگ فارسی معین ).- کامیون کمپرسی ؛ کامیونی که کمپرسی است . (فرهنگ فارسی معین ).
کمپرسیفرهنگ فارسی عمیدنوعی کامیون که قسمت عقب آن بهوسیلۀ کمپرسور از جای خود بلند شود و بار را بر زمین خالی کند.