ورآمدهلغتنامه دهخداورآمده . [ وَ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مخمر: خمیر ورآمده . رجوع به ور آمدن شود.
ورآمدگیpeeling 2واژههای مصوب فرهنگستانجدا شدن خودبهخود رنگ یا پوشش فلزی از سطح زیرلایه یا سطح فلز بهصورت ورقهای یا نواری
کمورآمدهunderprovedواژههای مصوب فرهنگستانخمیری که براثر فعالیت کم مخمر و سرعت کمتر تولید گاز، کم ورآمده باشد