کناره کشلغتنامه دهخداکناره کش . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه از کاری کناره می گیرد و دوری می کند. (ناظم الاطباء). کناره گیر. و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
کنارهلغتنامه دهخداکناره . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (اِ) کنار هر چیز. (برهان ). به معنی کنار و مرادف آن است که به معنی گوشه وکنج است . (آنندراج ). برابر با کرانه . پهلوی «کنارک » ، اوستائی «کرنه ». (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). حاشی
کنارهلغتنامه دهخداکناره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) قلاب آهنی است که قصابان گوسفند کشته را بدان زده بر در دکان بیاویزند و معرب آن قناره است و به تعریب مشهور شده . (از انجمن آرا) (آنندراج ). قلاب آهنین و معرب آن قناره در لغت هر چیزی را گویند که بر آن چیزها آویزند و
کنارةلغتنامه دهخداکنارة. [ ک َن ْ نا رَ / ک ِن ْ نا رَ ] (ع اِ) رباب یا دف یا طنبور. ج ، کنارات . کَنانیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). طبل یک روی . (مهذب الاسماء). عودها و دف ها و طبلها و طنبورها. شاید قلب کَران به معنی عود باشد. ج ، کنارا
کنارةلغتنامه دهخداکنارة. [ ک ِن ْ نا رَ ] (ع اِ) پاره ای از کتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کنار. پاره ای از جامه ٔ کتان و این دخیل است . (از اقرب الموارد).
کنورهلغتنامه دهخداکنوره . [ ک ِ / ک َ رَ / رِ ](ص ) فریبنده و مردم بازی دهنده . (برهان ) (آنندراج ). فریبنده و حیله کننده و غدرنماینده . (ناظم الاطباء).
کناره کشیلغتنامه دهخداکناره کشی .[ ک َ / ک ِ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عزلت گزیدن از کار. (ناظم الاطباء). کناره گیری . کناره گرفتن .
قذورلغتنامه دهخداقذور. [ ق َ ] (ع ص ) زن کناره کش از مردان . || آنکه با مردم نیامیزد از بدی خوی خود. || مرد کناره گزین . || پاکیزه . دور از پلیدیها. || شتر ماده که در گوشه ای خسبد جدا از شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
اعلاءلغتنامه دهخدااعلاء. [ اِ ] (ع مص ) بلند کردن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از منتخب از غیاث اللغات ). بلند گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بلند کردن چیزی . (از اقرب الموارد) : سلطان از جهت رفع درجت و اعلای مرتبت ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص <span c
پلیدیلغتنامه دهخداپلیدی . [ پ َ ] (حامص ) ناپاکی . شوخی . شوخگنی . وژن . آژیخ . چرک . فژ. رِجس . قَذْر.وَسخ . قذارت . رَجاست : همه ٔ پلیدی ها را با آب شویند و پلیدی آب از هیچ چیز شسته نشود. (از مجموعه ٔ امثال طبع هند). فَشَف ؛ پلیدی پوست . ربذَة؛ هر پلیدی . (منتهی الارب ). || (اِ) زُبالة. آخال
کنارهلغتنامه دهخداکناره . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (اِ) کنار هر چیز. (برهان ). به معنی کنار و مرادف آن است که به معنی گوشه وکنج است . (آنندراج ). برابر با کرانه . پهلوی «کنارک » ، اوستائی «کرنه ». (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). حاشی
کنارهلغتنامه دهخداکناره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) قلاب آهنی است که قصابان گوسفند کشته را بدان زده بر در دکان بیاویزند و معرب آن قناره است و به تعریب مشهور شده . (از انجمن آرا) (آنندراج ). قلاب آهنین و معرب آن قناره در لغت هر چیزی را گویند که بر آن چیزها آویزند و
کنارهفرهنگ فارسی عمید۱. کنار؛ کنار چیزی.۲. کرانه؛ ساحل.⟨ کناره جستن: (مصدر لازم) [مجاز] کناره گرفتن؛ دوری کردن.⟨ کناره گرفتن: (مصدر لازم)۱. کناره جستن؛ کناره کردن.۲. [مجاز] از مردم دوری کردن؛ گوشهنشین شدن.
کنارهدیکشنری فارسی به انگلیسیborder, brink, coast, edge, edging, end, fringe, front, frontage, margin, rand, rim, selvage, selvedge, shore, small, strand, verge
دست اشکنارهلغتنامه دهخدادست اشکناره . [ دَ اِ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) به معنی دست شکسته . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || کسی را نیز گویند که سبب تحصیل معاش ازمایه دهند، و کمال و فضل و علم و قدرت و کسب و کار و پیشه نداشته باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
کنارهلغتنامه دهخداکناره . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (اِ) کنار هر چیز. (برهان ). به معنی کنار و مرادف آن است که به معنی گوشه وکنج است . (آنندراج ). برابر با کرانه . پهلوی «کنارک » ، اوستائی «کرنه ». (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). حاشی
کنارهلغتنامه دهخداکناره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) قلاب آهنی است که قصابان گوسفند کشته را بدان زده بر در دکان بیاویزند و معرب آن قناره است و به تعریب مشهور شده . (از انجمن آرا) (آنندراج ). قلاب آهنین و معرب آن قناره در لغت هر چیزی را گویند که بر آن چیزها آویزند و
ناپیدا کنارهلغتنامه دهخداناپیدا کناره . [ پ َ / پ ِ ک ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) ناپیداکرانه . بی پایان . غیرمحدود : در این دریای ناپیدا کناره که غیر از غرق گشتن نیست چاره .وحشی .<
بی کنارهلغتنامه دهخدابی کناره . [ ک َ / ک ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) (از: بی + کناره ) بی کنار. بی اندازه . بی حد. بی کرانه . || سخت بسیار. فراوان : بی طاعتی داد این جهان پر اَز نعیم بی مرش وین بی کناره