کنترللغتنامه دهخداکنترل . [ ک ُ رُ / ک ُ ت ُ رُ ] (فرانسوی ، اِ) وارسی . بازبین . (فرهنگستان ). وارسی . بازرسی . تفتیش : کنترل بلیطها. (فرهنگ فارسی معین ).
کنترلفرهنگ فارسی عمید۱. بازرسی.۲. تحت مراقبت و نظارت داشتن.۳. توانایی اداره و هدایت خود یا کسی.۴. (اسم) [عامیانه] دستگاهی برای کنترل وسیلۀ برقی از راه دور؛ کنترل از راه دور.
کنترل کردنلغتنامه دهخداکنترل کردن . [ ک ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظارت کردن . تفتیش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).- خود را کنترل کردن ؛ نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی . (فرهنگ فارسی معین ).
کنترلرلغتنامه دهخداکنترلر. [ ک ُ رُ ل ُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) فرهنگستان ایران «بازبین » را به جای این کلمه اختیار کرده است و آن کسی است که کالا و جنس های تجارتی را رسیدگی کرده برابری آنها را با بارنامه تصدیق می نماید. || کسی که در راه آهن و تماشاخانه ها بلیطهای فروخته شده را بازدید می نماید تا ه
کنترل کردنلغتنامه دهخداکنترل کردن . [ ک ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظارت کردن . تفتیش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).- خود را کنترل کردن ؛ نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی . (فرهنگ فارسی معین ).
controlsدیکشنری انگلیسی به فارسیکنترل ها، کنترل، بازرسی، کاربری، باز بینی، کنترل کردن، نظارت کردن، تنظیم کردن
کنترل کردنلغتنامه دهخداکنترل کردن . [ ک ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظارت کردن . تفتیش کردن . (فرهنگ فارسی معین ).- خود را کنترل کردن ؛ نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی . (فرهنگ فارسی معین ).
کنترلرلغتنامه دهخداکنترلر. [ ک ُ رُ ل ُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) فرهنگستان ایران «بازبین » را به جای این کلمه اختیار کرده است و آن کسی است که کالا و جنس های تجارتی را رسیدگی کرده برابری آنها را با بارنامه تصدیق می نماید. || کسی که در راه آهن و تماشاخانه ها بلیطهای فروخته شده را بازدید می نماید تا ه