کنونلغتنامه دهخداکنون . [ ک ُ ] (ق ) به معنی اکنون آمده یعنی این زمان و حالا و الحال و الان و از «کنون » گاهی کاف را حذف نموده «نون » گویند... و گاهی «نون » را حذف کنند و الف بر «کنون » بیفزایند و «اکون » گویند و در خوارزم بسیار شنیده ام . (انجمن آرا) (از آنندراج ). اکنون و حالا و الحال و این
کنونلغتنامه دهخداکنون . [ ک َ ] (اِ) کندو باشد و آن ظرفی است بزرگ از گل ساخته که غله در آن کنند. (برهان ) (آنندراج ). کندو. (فرهنگ رشیدی ). تبدیل کنور به معنی کندوست . (انجمن آرا) (آنندراج ). کندو و خنور گلی که در آن غله ریزند. (ناظم الاطباء) : نیست ما را مشت گندم
قاسم کنونلغتنامه دهخداقاسم کنون . [ س ِ م ِ ک َن ْ نو ] (اِخ ) ابن محمدبن قاسم بن ادریس از بازماندگان امیران ادریسی در دومین دولت آنان در ردیف مراکش است . وی در قلعه ٔ «حجرالنسر» مستقر گردید و بر شهرهای غرب دور جزشهر فاس که مردم آن زیر بار اطاعت وی نرفتند حکومت کرد و برای عبیدیان دعوت نمود و به سا
کنونهلغتنامه دهخداکنونه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ق ) حال و حالت است ، اگر گویند چه کنونه داری ؟ مراد آن است که چه حال و حالت داری ، یعنی الاَّن در چه خیالی ؟ (انجمن آرا) (آنندراج ). حالت و کیفیت و چگونگی . و چون چیزی از مطلبی که بیان می کنند باقی مانده می گویند کن
کنونیلغتنامه دهخداکنونی . [ ک ُ] (ص نسبی ) حالیه و زمان حال . (آنندراج ). حالایی و کنونی . (ناظم الاطباء). فعلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کنون . متعلق به زمان حاضر. اکنونی . فعلی : «وضع کنونی مردم تهران ». (فرهنگ فارسی معین ).
کنونهلغتنامه دهخداکنونه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ق ) حال و حالت است ، اگر گویند چه کنونه داری ؟ مراد آن است که چه حال و حالت داری ، یعنی الاَّن در چه خیالی ؟ (انجمن آرا) (آنندراج ). حالت و کیفیت و چگونگی . و چون چیزی از مطلبی که بیان می کنند باقی مانده می گویند کن
کنونیلغتنامه دهخداکنونی . [ ک ُ] (ص نسبی ) حالیه و زمان حال . (آنندراج ). حالایی و کنونی . (ناظم الاطباء). فعلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کنون . متعلق به زمان حاضر. اکنونی . فعلی : «وضع کنونی مردم تهران ». (فرهنگ فارسی معین ).
اکنونلغتنامه دهخدااکنون . [ اَ ] (ق ) الحال و این زمان . (برهان ). حالا و کنون و الحال و در این وقت و این زمان . (ناظم الاطباء). به معنی الحال و این زمان است و ایدر و الحال و فی الحال ودمان و الان و بالفعل و اینک و همینک از مترادفات آن است . (از آنندراج ). این وقت . (از انجمن آرا). تلان . (منت
قاسم کنونلغتنامه دهخداقاسم کنون . [ س ِ م ِ ک َن ْ نو ] (اِخ ) ابن محمدبن قاسم بن ادریس از بازماندگان امیران ادریسی در دومین دولت آنان در ردیف مراکش است . وی در قلعه ٔ «حجرالنسر» مستقر گردید و بر شهرهای غرب دور جزشهر فاس که مردم آن زیر بار اطاعت وی نرفتند حکومت کرد و برای عبیدیان دعوت نمود و به سا
مکنونلغتنامه دهخدامکنون . [ م َ ] (ع ص ) پنهان داشته شده و این صیغه ٔ اسم مفعول است مأخوذ از کَن ّ که به معنی پوشیدن است و چون گوهر قیمتی و خوش آب را به محافظت پوشیده دارند لهذا مجازاً گوهر مکنون گوهر قیمتی و خوش آب را گویند. (غیاث ) (آنندراج ). پنهان داشته . (ناظم الاطباء). نهفته . نهان . نه