کنگرهلغتنامه دهخداکنگره . [ ک ُ گ ُ رَ / رِ ] (اِ) بلندیهای هر چیز را گویند عموماً و آنچه بر سر دیوار حصار و قلعه و دیوارهای دیگر سازند خصوصاً و عربان شرفه خوانند.(برهان ) (آنندراج ). شرفه ٔ دیوار و منظره و کوشک و برج . (صحاح الفرس ). شرفة. (دهار). شرفه و برآم
کنگرهلغتنامه دهخداکنگره . [ ک ُ گ ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) مجمعی از سران دول ، نمایندگان ممالک یا دانشمندان که در باره ٔ مسائل سیاسی ، اقتصادی ، علمی و غیره بحث کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
کنگرهلغتنامه دهخداکنگره . [ ک ِ گ ِ رَ / رِ ] (اِ) به معنی کنگر است که سازی باشد که مردم هندوستان نوازند و آن چوبی است که بر آن دو تار فولادی کشیده اند و بر زیر هر دو سر آن چوب دو کدو نصب کرده اند. (برهان )(آنندراج ) (جهانگیری ). رجوع به کنگر و کنگری شود.
کنگرهفرهنگ فارسی عمید۱. دندانههای مثلث یا نیمدایره که از گل، سنگ، یا آجر بر بالای دیوار، برج، و بارو میسازند.۲. هرچیز دندانهدار: کنگرۀ پارچه.
کنگرهفرهنگ فارسی عمید۱. تجمعی که در آن گروهی از دانشمندان و متخصصین در مورد موضوعی علمی، فرهنگی، اقتصادی، و یا سیاسی اظهارنظر میکنند؛ گردهمایی.۲. (سیاسی) مجلس قانونگذاری در بعضی از کشورها.
کنگره دارلغتنامه دهخداکنگره دار. [ ک ُ گ ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) شرفه دار. (ناظم الاطباء): شَرفاء؛ خانه ٔ کنگره دار. (از منتهی الارب ).
کنگره زنلغتنامه دهخداکنگره زن . [ ک ِ گ ِ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) ساززن . مطرب . نواگر : با شیخان و نومالان و فالگیران ومرده شویان و کنگره زنان و شطرنج بازان و دولتخوردگان و بازماندگان خاندانهای قدیم و دیگر فلک زدگان صحبت مدارید. (عبید زاک
کنگرهدارcastellanusواژههای مصوب فرهنگستانابری که در بعضی از قسمتهای آن برجستگیهای کومهای به شکل برجهای کوچک دیده میشود که به ابر نمای کنگرهای میدهد؛ این برجها که ارتفاع بعضی از آنها از پهنایشان بیشتر است با یک پایۀ مشترک به هم مرتبطاند و به نظر میآید در ردیفهایی مرتب شدهاند؛ ویژگی قلعهمانند این ابر هنگامی که از پهلو دیده شود آ
کنگره دارلغتنامه دهخداکنگره دار. [ ک ُ گ ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) شرفه دار. (ناظم الاطباء): شَرفاء؛ خانه ٔ کنگره دار. (از منتهی الارب ).
کنگره زنلغتنامه دهخداکنگره زن . [ ک ِ گ ِ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) ساززن . مطرب . نواگر : با شیخان و نومالان و فالگیران ومرده شویان و کنگره زنان و شطرنج بازان و دولتخوردگان و بازماندگان خاندانهای قدیم و دیگر فلک زدگان صحبت مدارید. (عبید زاک
knurlدیکشنری انگلیسی به فارسیقورباغه، کنگره، گره، تپه، قبه، دانه، الت کنگره سازی، بر امدگی، کنگره دار کردن
کنگره دارلغتنامه دهخداکنگره دار. [ ک ُ گ ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) شرفه دار. (ناظم الاطباء): شَرفاء؛ خانه ٔ کنگره دار. (از منتهی الارب ).
کنگره زنلغتنامه دهخداکنگره زن . [ ک ِ گ ِ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) ساززن . مطرب . نواگر : با شیخان و نومالان و فالگیران ومرده شویان و کنگره زنان و شطرنج بازان و دولتخوردگان و بازماندگان خاندانهای قدیم و دیگر فلک زدگان صحبت مدارید. (عبید زاک