کنیاکلغتنامه دهخداکنیاک . [ ک ُ ] (اِخ ) مرکز ناحیه ای است در ایالت شارانت فرانسه و بر کنار رود شارانت واقع است و 21100تن سکنه دارد. این ناحیه دارای 7 بلوک و 100 دهکده و <span class="hl" dir="
کنیاکلغتنامه دهخداکنیاک . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی مشروب الکلی گرانبها، به مناسبت آنکه در «کنیاک » ساخت می شده . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
کناغلغتنامه دهخداکناغ . [ ک َ ] (اِ) کرم پیله باشد یعنی کرمی که ابریشم می تند. (برهان ). کرم ابریشم . (رشیدی ). کرم پیله . (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (الفاظ الادویه ). پیله . نوغان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کناغ چند ضعیفی به خون دل بتند
کناکلغتنامه دهخداکناک . [ ک َ ] (اِ) پیچش شکم و به عربی زحیر خوانند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (از جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بیماری زحیر. (بحرالجواهر). پیچش شکم . (ناظم الاطباء). اسهال پیچ (در لهجه خراسانیان ). دل پیچه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || درد شکم . (برهان ) (ناظم الاطباء)
کناغفرهنگ فارسی عمید۱. تار ابریشم.۲. تار عنکبوت۳. کرم ابریشم.۴. (صفت) [مجاز] لاغر: ◻︎ دل و دامن تنور کرد و غدیر / سرو و لاله کناغ کرد و زریر (عنصری: ۳۳۲).
کنیاک خوریلغتنامه دهخداکنیاک خوری . [ ک ُ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرف خاص برای خوردن کنیاک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کنیاک شود.
کنیاک خوریلغتنامه دهخداکنیاک خوری . [ ک ُ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرف خاص برای خوردن کنیاک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کنیاک شود.