کهانتلغتنامه دهخداکهانت . [ ک َ ن َ ] (ع اِمص ) فالگویی و غیبگویی . (ناظم الاطباء). کهانة. کاهنی .فالگویی . پیشگویی . (فرهنگ فارسی معین ). اخترگویی . اخترشناسی و فالگویی . غیب گویی کردن . از مغیبات خبر دادن . کاهنی . کار کاهن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مراد از کهانت رابطه ٔ ارواح بشری ب
کهانت ورزیدنلغتنامه دهخداکهانت ورزیدن . [ ک َ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کاهنی کردن . اخترگویی کردن . غیب گویی کردن و از مغیبات خبر دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کهانت شود.
کهاناتلغتنامه دهخداکهانات . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کهانة : و لا ینبغی ان یتوهم ان یکون شی ٔ من الکاینات الماضیة او المستقبلة لاتعلمها هی ، فیکذبه المنامات و الکهانات و اخبار النبوات بما وقع و بما سیقع. (حکمة الاشراق سهروردی چ هنری کربن ص 238
کهنوتلغتنامه دهخداکهنوت . [ ک َ هََ ] (معرب ، اِ) وظیفه ٔ کاهن . این کلمه سریانی است . (از اقرب الموارد). کاهنی . کهانت . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کاهن و کهانت و نشوء اللغه ص 69 شود.
کهانت ورزیدنلغتنامه دهخداکهانت ورزیدن . [ ک َ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کاهنی کردن . اخترگویی کردن . غیب گویی کردن و از مغیبات خبر دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کهانت شود.
کهنوتلغتنامه دهخداکهنوت . [ ک َ هََ ] (معرب ، اِ) وظیفه ٔ کاهن . این کلمه سریانی است . (از اقرب الموارد). کاهنی . کهانت . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کاهن و کهانت و نشوء اللغه ص 69 شود.
pontificateدیکشنری انگلیسی به فارسیتبرئه، امامت، دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یا کهانت، رسالت کردن، اسقفی کردن، فضل فروشی کردن
کهانلغتنامه دهخداکهان . [ ک َهَْ ها ] (ع ص ) کثیرالکهانة. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهانة و کهانت شود.
کهانت ورزیدنلغتنامه دهخداکهانت ورزیدن . [ ک َ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کاهنی کردن . اخترگویی کردن . غیب گویی کردن و از مغیبات خبر دادن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کهانت شود.