کهن دژلغتنامه دهخداکهن دژ. [ ک ُ هََ / هَُ دِ ] (اِ مرکب ) به معنی شهر و قلعه ٔ کهن است ، قهندز و قندز معرب و مخفف آن و در هرولایت بالنسبه قلعه ای قدیم بوده و خواهد بود، منحصر به بدخشان یا ترکستان نمی باشد چنانکه مرقوم شده است .(انجمن آرا) (آنندراج ). کهن دز. ق
کهن دژلغتنامه دهخداکهن دژ. [ ک ُ هََ / هَُ دِ ] (اِخ ) قریه ای است در 127 هزارگزی تهران میان زیاران و قزوین و آنجا ایستگاه راه آهن است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کهن دژلغتنامه دهخداکهن دژ. [ ک ُ هََ / هَُ دِ ] (اِخ ) نام چند قلعه و شهر قدیم از جمله نیشابور. (فرهنگ فارسی معین ).
کهنلغتنامه دهخداکهن . [ ک َ ] (اِ) قنات ، و امروز نیز در کرمان به همین معنی متداول است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنچه ... در چاخویی پیدا می کرده اند ایثار می نموده اند... ناگهان کهن فرودآمده و ایشان در آن زیر مانده اند. (مزارات کرمان ص <span class="hl" dir="l
کهنلغتنامه دهخداکهن . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خنامان است که در شهرستان رفسنجان واقع است و 111 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کهنلغتنامه دهخداکهن . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهبنان است که در بخش راور شهرستان کرمان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کهن دزلغتنامه دهخداکهن دز. [ ک ُ هََ / هَُ دِ ] (اِ مرکب ) کهن دژ. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کهن دژ شود.
کندزلغتنامه دهخداکندز. [ ک ُ دِ ] (اِ مرکب ) مخفف کهن دز است که قلعه ٔ کهنه باشد. (برهان ). مخفف کهن دژ است و کهن دژ به معنی قلعه و شهر قدیم است عموماً. (آنندراج ) کهن دز و دژ و قلعه ٔ کهنه . (ناظم الاطباء). || کوشک و بالاخانه ٔ کهنه . (برهان ).
کهنلغتنامه دهخداکهن . [ ک َ ] (اِ) قنات ، و امروز نیز در کرمان به همین معنی متداول است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنچه ... در چاخویی پیدا می کرده اند ایثار می نموده اند... ناگهان کهن فرودآمده و ایشان در آن زیر مانده اند. (مزارات کرمان ص <span class="hl" dir="l
کهنلغتنامه دهخداکهن . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خنامان است که در شهرستان رفسنجان واقع است و 111 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کهنلغتنامه دهخداکهن . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهبنان است که در بخش راور شهرستان کرمان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کهنلغتنامه دهخداکهن . [ ک ُ هََ / هَُ ] (ص ) مقابل نو، و با لفظ شدن مستعمل . (آنندراج ). قدیم و دیرینه و فرسوده . (ناظم الاطباء). دیرینه . قدیم .مقابل نو و تازه . (فرهنگ فارسی معین ). کُهُن [ در قدیم ] ، کُهَن = کهنه . پهلوی ، کهون . در اوراق مانوی (پهلوی )،
دکهنلغتنامه دهخدادکهن . [ دَ هََ / دَ کَن ْ ] (اِخ ) دکن ، که شهری است به هندوستان . رجوع به دکن شود.
پیر کهنلغتنامه دهخداپیر کهن . [ رِ ک ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر کلان . پیر کلانسال .سالخورده . قنسر. قعوس . پیر کهنسال . (منتهی الارب ).
خاکدان کهنلغتنامه دهخداخاکدان کهن . [ ن ِ ک ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ).
چهارکهنلغتنامه دهخداچهارکهن . [ چ َ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هشون بخش بافت شهرستان سیرجان . در 30هزارگزی باختر بافت و 4 هزارگزی جنوب راه فرعی بافت به سیرجان واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir=
متکهنلغتنامه دهخدامتکهن . [ م ُ ت َ ک َهَْ هَِ ] (ع ص ) فالگویی کننده . (ناظم الاطباء). فالگوئی کننده و فال گو. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تکهن شود.