کوبینلغتنامه دهخداکوبین . (اِ مرکب ) چیزی بود که از خوص بافند و بزرک آرد کرده در او کنند و در تنگ تیر عصاران گذارند تا روغن از او بیرون آید. (لغت فرس اسدی ). ظرفی باشد مانند کفه ٔ ترازو که از برگ خرما یا از نی بافند و به عربی معدل گویند و استادان روغن گیر مغزهای کوفته را در آن کنند و در تنگ تی
کوبینفرهنگ فارسی عمید۱. ظرفی مانند کفۀ ترازو که با برگ خرما یا نی بافتهمیشود و در کارگاه روغنگیری دانههای کوفتهشده را در آن میریزند و زیر فشار میگذارند تا روغن آن بیرون آید.۲. چوب گازران.
کوبنلغتنامه دهخداکوبن . [ ب َ ] (اِ مرکب ) چکش آهنگران و مسگران باشد و به عربی مطراق خوانند و آن دو قسم می باشد، یکی مربع و آن را پتک و دیگری دراز و آن را گزینه گویند. (برهان ). آلت کوبیدن مسگران و آهنگران مانند چکش و رشیدی گفته ، آنچه گرداست آن را پتک و آنچه دراز است کوبن گویند. (آنندراج ).
کوبنفرهنگ فارسی معین(بِ یا بَ)(اِ.)چکش آهنگران و مسگران و آن دو قسم باشد، یکی مربع ک ه آن را پتک خوانند، دیگری دراز و آن را کدینه گویند، مطراق .
کعدللغتنامه دهخداکعدل . [ ک ِ دَ ] (ع اِ) کوبین . سله ٔ روغن . زنبیل روغن . چپین . (دهار). ج ، کعادل . (این لغت در مآخذ دیگر نیست و در برهان ذیل کوبین ، معدل آمده است و آنهم در لغتها دیده نشد).
کورابینلغتنامه دهخداکورابین . (اِ مرکب ) بمعنی کوبین باشد و آن ظرفی است مانند کفه ٔترازوی بزرگ که از برگ خرما یا از لیف خرما یا از نی بافند و روغن گران مغزهای کوفته را در آن کنند و در شکنجه درآرند تا روغن از آن برآید آن را به عربی معدل خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در جهانگیری و سر
نکوبینلغتنامه دهخدانکوبین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) نیکوبین . نیک بین . نکوخواه . خیرخواه . || که خوبیها و حسن را بیند. مقابل عیب بین و بدبین .