کوتنگلغتنامه دهخداکوتنگ . [ ت َ ] (اِ) به معنی کدنگ است ، و آن چوبی باشد که گازران بدان جامه را کوبند یعنی دقاقی کنند و آن را کوتنگ گازر هم می گویند و به عربی مدقه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کدنگه . کدین . کدینه . (فرهنگ فارسی معین ): وبیل ؛ کوتنگ گازر که بعد شستن بدان کوبد و جلا دهد. (منتهی
کوتانچیلغتنامه دهخداکوتانچی . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان اجارود است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کوتنالغتنامه دهخداکوتنا. [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیشه سر است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 1500 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کوتینالغتنامه دهخداکوتینا. (هزوارش ،اِ) به لغت زند و پازند استر را گویند که مادرش اسب است . (برهان ) (آنندراج ). هزوارش «کتینا» ، استر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
میجمةلغتنامه دهخدامیجمة. [ ج َ م َ ] (ع اِ) کمربند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ، ماده ٔ وج م ). || کدنگ . (ناظم الاطباء). کدین . (منتهی الارب ). تخته ٔ گازر. کوتنگ گازر. ج ، مواجن . (آنندراج ).
میجنةلغتنامه دهخدامیجنة. [ ج َ ن َ ] (ع اِ) کوتنگ گازر. ج ، مواجن . (منتهی الارب ، ماده ٔ وج ن ). کدنگ . ج ، مواجن . (ناظم الاطباء). تخته ٔ گازر. || گزلک . ج ، میاجن . (دهار) (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کدنگ و میجمة شود.
جامه کوبلغتنامه دهخداجامه کوب . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) چوبی است که گازران هنگام شستن ، جامه یا لباس را بدان کوبند. جومه کو (در لهجه ٔ محلی گناباد خراسان ). کوتنک . کوتنگ گازر. (برهان ). کدنگ . کدنگه . کدین . کدینه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بعربی مِدَقَّه . (بر
وبیللغتنامه دهخداوبیل . [ وَ ] (ع ص ، اِ) گران . || ناگوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) ناگوارنده . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : و مخالفان از خوف بأس و سطوت او شراب وبیل چشیده . (جهانگشای جوینی ). || سخت .گویند: ضرب وبیل و عذاب