کوررنگیفرهنگ فارسی عمیدحالتی که به سبب اختلال در شبکیۀ چشم عارض میشود و شخص قادر به دیدن یک یا چند رنگ نیست.
کوررنگیachromatic vision, achromatism, achromatopsia, complete colour blindness, total colour blindnessواژههای مصوب فرهنگستانناتوانی مطلق در تشخیص رنگها و تفکیک هالههای رنگین متـ . تکرنگبینی monochromatism, monochromasia, monochromatic vision, monochromatopsia
کاررانلغتنامه دهخداکارران . (نف مرکب ، اِ مرکب ) وکیل . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء). وزیر و پیشکار و وکیل . (آنندراج ). کارگزار و پیشکار. (ناظم الاطباء). مصلحت گذار. (شعوری ج 2 ص 351) : یکی کاررا
کارگرانلغتنامه دهخداکارگران . [ گ َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز. 13500گزی جنوب خاوری خدا آفرین 220هزارگزی شوسه ٔ اهر - کلیبر. کوهستانی و گرمسیر مالاریائی است دارای 91
کارگراندیکشنری فارسی به انگلیسیmanpower, crew, labor, proletarian, proletariat, working class, workpeople
تکرنگبینیmonochromatism, monochromasia, monochromatic vision, monochromatopsiaواژههای مصوب فرهنگستان← کوررنگی
کوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی م] کوری، نابینایی شبکوری، کوررنگی، عیوب چشم ◄ کمسویی برفکوری نقطۀ کور بریل، نگارش عصای سفید کورمال
کمسوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ضعف چشم، عیوب چشم، دوربینی، نزدیکبینی، چشم چپ، لوچی، دوبینی، آستیگماتیسم، کاهش تطابق، پیرچشمی، کوررنگی، شبکوری بیماریهای چشم: آبمروارید، آب آوردن، باباغوری، آبسیاه، تراخم