کوره راه

kurerāh

معنی

راه باریک و ناهموار؛ راه باریک و پرپیچ‌وخم در خارج شهر.

جست‌وجوی دقیق

کوره راه

لغت‌نامه دهخدا

کوره راه . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب )راهی که ناراست و پرپیچ مثل راه مارپیچ باشد و رونده ٔ آن راه گم کند. (آنندراج ). راه ناراست معوج و پیچ در پیچ . (ناظم الاطباء). راهی باریک و پرپیچ و خم و غیرمعروف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)

کوره راه

فرهنگ فارسی عمید

راه باریک و ناهموار؛ راه باریک و پرپیچ‌وخم در خارج شهر.

کوره راه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

back road, bypath, by-path, byway, footpath, lane, narrow, path, trail

کوره راه

دیکشنری فارسی به ترکی

keçi yolu, patika

جست‌وجوی هم‌آوا

کوره کوره

گویش بختیاری

اندک اندک delom kura kura dard ekona>:دلم آهسته آهسته درد مىکند> .

کوره راه،کوره جاده

گویش تهرانی

راه باریک

کورگه

لغت‌نامه دهخدا

کورگه . [ ک َوُ گ َ ] (ترکی ، اِ) به معنی نقاره ، این لفظ ترکی است . بعضی محققان نوشته اند که در آخر این لفظ به جای «ها» «الف » باید نوشت و به خواندن ، ها باید خواند... (غیاث ). کورکه . کورکا. کورگا : چون در کنف حفظاﷲ به قلبگاه بازآمد کورگه و نقاره و ک

کوره

لغت‌نامه دهخدا

کوره . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودبار که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 308 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

کوره

لغت‌نامه دهخدا

کوره . [ ک ِ وِ رِ / ک َ وَ رِ ] (اِ) همان کبره است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به کبره ، کبره بستن و دیگر ترکیب های این کلمه شود.

جست‌وجوی مشابه

کوره راه،کوره جاده

گویش تهرانی

راه باریک

جست‌وجوی متن

kilns

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کوره ها، کوره، اجاق، در کوره پختن

open-hearth furnace

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کوره باز کوره

داش

گویش تهرانی

کوره آجرپزی، کوره

کوره پزی

لغت‌نامه دهخدا

کوره پزی . [ رَ / رِ پ َ ] (حامص مرکب ) کار و عمل کوره پز. و رجوع به کوره ، کوره پز و کوره پزخانه شود.

شاخور

فرهنگ فارسی عمید

۱. شاه‌کوره؛ کورۀ بزرگ.۲. کورۀ آجرپزی.

جست‌وجوی هم‌آغاز

کوره

لغت‌نامه دهخدا

کوره

لغت‌نامه دهخدا

کوره

لغت‌نامه دهخدا

کوره . [ ] (اِ) به نقل حدودالعالم از مسکوکاتی بوده است که در سلابور از شهرهای هندوستان رایج بوده است . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 70).

کوره

لغت‌نامه دهخدا

کوره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) از معادن آهن است در ولایت طارمین و قزوین . (از نزهةالقلوب چ لیدن ص 202).

کوره

لغت‌نامه دهخدا

کوره . [ رَ / رِ ] (ص ) کور حقیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کور معهود: شیطان کوره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || هر چیز خرد و دقیق و کوچک . (ناظم الاطباء). سخت خرد. سخت ناچیز: ده کوره ستاره کوره . نخودچی کوره . (نخودچی سخت و ریز). (ی

جست‌وجوی هم‌قافیه

چشمه کوره

لغت‌نامه دهخدا

چشمه کوره . [ چ َ م َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار که در 24 هزارگزی خاور بیجار و 12 هزارگزی جنوب شوسه ٔ بیجار به زنجان واقع است . تپه ماهوری و سردسیر است و 430

چهارکوره

لغت‌نامه دهخدا

چهارکوره . [ چ َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش و حومه ٔ شهرستان مشهد. در 9هزارگزی شمال خاروی مشهد و 500هزارگزی خاور راه مشهد به کلات واقع است . جلگه و معتدل است ، 118</s

جوش کوره

لغت‌نامه دهخدا

جوش کوره . [ ش ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مواد مختلفی که در نتیجه ٔ ذوب سنگهای معدنی در کوره متحجر شوند و باقی مانند. این مواد بیشتر از ترکیبات املاح قلیایی هستند که چون سبکترند بر روی توده ٔ مذاب کوره به صورت کفی قرار میگیرند و کم

سکوره

لغت‌نامه دهخدا

سکوره . [ س ُ رَ / رِ] (اِ) سکره که کاسه ٔ گلی باشد. (برهان ) (آنندراج ).سکرجه . (مهذب الاسماء). پیمانه ٔ سفالین : ز کعبتین شب و روز در سکوره ٔ چرخ چو تاج نرگس نقش مقاصدش شش بار. کمال الدی

مذکوره

لغت‌نامه دهخدا

مذکوره . [ م َرِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان ساری است که در شمال غربی ساری ، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 1800 تن سکنه دارد. آبش از چشمه های محلی تأمین می شود. محصولش برنج ، پنبه ، صیفی و سبزیجات است . این دهستان ا

درپیوند

بیشتر بدانید

کوره راه

kurerāh

معنی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به ترکی

جست‌وجوی هم‌آوا

گویش بختیاری

گویش تهرانی

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

گویش تهرانی

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

گویش تهرانی

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا