کویرلغتنامه دهخداکویر. [ ک َ / ک ِ ] (اِ) زمین بی آب و شوره زار باشد، وآن را به عربی قراح گویند. (برهان ). زمین شوره زار. (آنندراج ). زمین شوره زار بی آب وگیاه . (ناظم الاطباء). زمین شوره زار بی آب . (فرهنگ رشیدی ). قاع . (نصاب ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کویرلغتنامه دهخداکویر. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردانگه است که در بخش هوراند شهرستان اهر واقع است و 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کویرلغتنامه دهخداکویر. [ ک َ ] (اِخ ) نام محلی از معبر راه آهن تهران و بندرشاه واقع در 88 هزارگزی تهران . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ایستگاه راه آهن شمال و شرق میان ابردژ و گرمسار.
روکشکاری گرمmould cure retreading, hot cap, mould cure, hot retreading, remouldingواژههای مصوب فرهنگستانروشی که در آن رویۀ خام را بر مَنجید سابخورده میکشند و سپس در قالب گرم میپزند
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
فرغون پشتکارtrack dolly, rail dolly, pony carواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای متشکل از چرخ ـ محور با لبه و کفی شبیه به فرغون برای حمل مصالح خط بهصورت دستی در مسافتهای کوتاه
کویرآبادلغتنامه دهخداکویرآباد. [ ک َ ] (اِخ ) کبیرآباد. دهی از دهستان بهنام وسط است که در بخش ورامین شهرستان تهران واقع است و 873 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کویراتلغتنامه دهخداکویرات . [ ک َ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت کاشان است . عده ٔ قری 23 و مساحت 20 فرسخ ، و جمعیت 17023 نفر و مرکز آن آران است . حد شمالی دریای نمک ، حد شرقی نطنز، حد جنوبی جوشقان ا
کویرگَردیkavir tourism, desert tourismواژههای مصوب فرهنگستانسفر به مناطق بیابانی برای آشنا شدن با طبیعت و بررسی گونههای جانوری و گیاهی آن و لذت بردن از آرامش تأثیرگذار آن منطقه
دره کویرکلغتنامه دهخدادره کویرک . [ دَرْ رَ ک َ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پسکوه بخش سوران شهرستان سراوان واقع در 60هزارگزی شمال باختری سوران و 18 هزارگزی جنوب راه فرعی خاش به سوران . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span clas
چاه کویرلغتنامه دهخداچاه کویر. [ ک ] (اِخ ) دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس که در 115 هزارگزی شمال طبس واقع شده . جلگه و گرمسیر است و 98 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، پنبه ، گاورس و ذرت ، شغل اهالی زر
کویر بافقلغتنامه دهخداکویر بافق . [ ک َ رِ ] (اِخ ) در مشرق یزد واقع است و رودهای متعددی که سرچشمه ٔ آن از کوههای کرمان است به آن منتهی می شود. معروفترین رودهای آن شوراب و نمکی و رود شور است . (جغرافیای طبیعی کیهان ص 93).
کویر علیالغتنامه دهخداکویر علیا. [ ک َ رِ ع ُل ْ ] (اِخ ) مرکز بلوک کوه پر در ناحیه ٔ تنکابن مازندران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 303).
کویر نمک رفسنجانلغتنامه دهخداکویر نمک رفسنجان . [ ک َ رِ ن َ م َ ک ِ رَ س َ ] (اِخ ) درمغرب سعیدآباد واقع شده است و از اطراف رودهای کوچکی به آن می ریزد که مهمترین آنها رود مارون و رود تنگه و رود سرخ است که پس از مشروب کردن محال رفسنجان وارد باتلاق می شود. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص <span class="hl" dir="
کویر نمکلغتنامه دهخداکویر نمک . [ ک َ رِ ن َ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای است که از خراسان و سیستان تاحوالی قم و کاشان و یزد امتداد می یابد. از مواد رسوبی رودهای سابق پر شده است . در زمانهای قدیم در این نقاط دریاچه هایی بوده که به تدریج خشک شده است . در موقع باریدن باران مقداری گل و لای با خود برده و آن
چاه کویرلغتنامه دهخداچاه کویر. [ ک ] (اِخ ) دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس که در 115 هزارگزی شمال طبس واقع شده . جلگه و گرمسیر است و 98 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، پنبه ، گاورس و ذرت ، شغل اهالی زر
لب کویرلغتنامه دهخدالب کویر. [ ل َ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش بجستان ، شهرستان گناباد، واقع در شمال باختری بجستان و حاشیه ٔ خاوری کویر نمک . جلگه ، گرمسیر و آب قراء آن شور و تلخ و ساکنین محل از آب باران برای شرب استفاده میکنند. این دهستان از 17 آبادی
تکویرلغتنامه دهخداتکویر. [ ت َ ] (اِخ ) سوره ٔ هشتادویکم از قرآن کریم . مکیه و آن بیست ونه آیت است پس ازانسان و پیش از انفطار و اول آن : اذا الشمس کورت .
تکویرلغتنامه دهخداتکویر. [ ت َ ] (ع مص ) عمامه در سر بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیچیدن دستار بر سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در هم پیچیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). درپیچیدن هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گرد ک