کچلیلغتنامه دهخداکچلی . [ ک َ چ َ ] (حامص ) مرضی است که طفلان را در سر بهم رسد و بعد از نیک شدن موی برنمی آورد. (برهان ) (آنندراج ). جوششی که در سر کودکان بهم رسد و پس از به شدن ، موی در سر آنها برنیاید. (ناظم الاطباء). کَلی . قَرَعَة. (یادداشت مؤلف ). مرضی است که بر اثر آن زخمهایی در سر پید
کچلیلغتنامه دهخداکچلی . [ ک َ چ َ ](اِخ ) قریه ای است از قرای صفاهان . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ده کوچکی است از دهستان قهاب بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr"
کلی کلیلغتنامه دهخداکلی کلی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خزل است که در بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قلی قلیلغتنامه دهخداقلی قلی . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 31هزارگزی شمال خاوری گیلان و 6هزارگزی باختر قیطول . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن <span class=
کچلی پراکندهmultiple flat spotting wearواژههای مصوب فرهنگستانرفتگی نقاط مختلف روی سطح رویه که ناشی از فشار باد و ترمزگیری نامناسب یا دلایل دیگر است
کچلی ترمزیbrake skid wear, flat spot wear, flat spot 2واژههای مصوب فرهنگستانرفتگی موضع مشخصی از سطح رویه
کچلی پراکندهmultiple flat spotting wearواژههای مصوب فرهنگستانرفتگی نقاط مختلف روی سطح رویه که ناشی از فشار باد و ترمزگیری نامناسب یا دلایل دیگر است
کچلی ترمزیbrake skid wear, flat spot wear, flat spot 2واژههای مصوب فرهنگستانرفتگی موضع مشخصی از سطح رویه