کچولهلغتنامه دهخداکچوله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) اسم فارسی اذاراقی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). قاتل الکلب . (بحر الجواهر). خانق الکلب . کُچُلَه . (یادداشت مؤلف ). کچلا. کوچوله . ازاراقی . (فرهنگ فارسی معین ). گیاهی است از تیره ٔ خرزهره که چندین گونه دارد و هم
کچولهفرهنگ فارسی عمیدمیوۀ درخت وومیکیه، با رنگ خاکستری و مغز سفید بسیارتلخ که از آن مادهای قلیایی به دست میآید.
کوپلهلغتنامه دهخداکوپله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) قبه ای را گویند که در ایام شادی و آیین بندی و جشن و عروسی بندند. (برهان ). قبه ای که در ایام عید و جشن و عروسی بر پای کنند و به رسم آذین در شهرها بندند و زینت کنند و پس از اتمام برچینند و اگر باران ببارد ضایع شو
کوچولهلغتنامه دهخداکوچوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) کچوله . (فرهنگ فارسی معین ). کچله . اداراقی . اذراقی . خانق الکلب . قاتل الکلب .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کچوله شود.
پیهکستلغتنامه دهخداپیهکست . [ ک ِ ] (اِ) نام داروئی سمی که کچوله و کسیلا نیز گویند (از فرهنگ ناظم الاطباء و شعوری ج 1 ورق 256).