کیارالغتنامه دهخداکیارا. [ ک َ ] (اِ) اندوه و ملالت . (فرهنگ رشیدی ) (برهان ) (ناظم الاطباء). اندوه و ملال . (آنندراج ). || تیرگی روی باشد به سبب گلو فشردن و خفه کردن ، یا چیزی بسیار خوردن ، و آن را به عربی کلفت گویند. (برهان ) (آنندراج ). || تاسه . (صحاح الفرس ). به معنی تاسه هم آمده است ، و
کیارافرهنگ نامها(تلفظ: kiyārā) تاسه ، میل و خواهش به خوردن چیزهای بیقاعده (ناباب) چنانکه این حالت در زنان آبستن پدید میآید. (دکتر معین در جلد پنجم برهان (ص 239) آورده است بنا بر قاعدهی تبدیل ' و ' به ' گ ' به نظر میرسد اصل کلمه ' گیار ' بوده [= ویار] و ' ا ' آخر کلمه الف اطلاق است در آخر شعر ، و فرهنگ نویسان آن
کارگیالغتنامه دهخداکارگیا. (ص مرکب ، اِ مرکب ) کارکیا. به معنی پادشاه و وزیر و کارفرما و کاردان باشد و هر یک از عناصر اربعه را نیز گفته اند. (برهان ). و رجوع به کارکیا شود.
کاریالغتنامه دهخداکاریا. (اِخ ) کاری . کاریه . سرزمینی است در جنوب غربی آسیای صغیر در کرانه ٔ دریای اژه که جزء قلمرو هخامنشیان بوده و جنگجویان آن جزء سپاهیان ایران بشمار میرفتند. (فرهنگ ایران باستان ،بخش نخست نگارش استاد پورداود، حاشیه ٔ ص 327). یکی از شهربانی
کیارادفرهنگ نامها(تلفظ: kiyā rād) (کیا + راد = جوانمرد) ، به معنی جوانمرد بزرگ ، بخشنده و سرور ، پادشاه جوانمرد و بخشنده.
کیارادواژهنامه آزادجوانمرد بزرگ پادشاه جوانمرد ، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) صفوی (اول ) (جلوس 907 هَ . ق . - وفات 930). شاه اسماعیل بن شیخ حیدربن شیخ جنیدبن شیخ ابراهیم بن خواجه علی بن شیخ صدرالدین موسی بن شیخ صفی الدین . معروف به شاه اسماعیل اول . مؤسس و نخس
کیارادفرهنگ نامها(تلفظ: kiyā rād) (کیا + راد = جوانمرد) ، به معنی جوانمرد بزرگ ، بخشنده و سرور ، پادشاه جوانمرد و بخشنده.
کیارادواژهنامه آزادجوانمرد بزرگ پادشاه جوانمرد ، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد